U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
November 25, 2025 at 05:34 AM
تجربه پارگی تاندون انگشت دست :

سلام من تقریبا 6.7ماه پیش شیشه به شکل بدی افتاد رو انگشتم و انگشت کوچیکه دست چپم تاندونش پاره شد...(کم مونده بود انگشتم قطع بشه) با اون خون‌ریزی خفیف ،اولش اصلا اهمیتی ندادم و رفتم فقط گرفتمش زیر شیر اب تا خونش بند بیاد بعد که دیدم از این خبرا نیست و اوضاع وخیم تر از این حرفاست سریع رفتیم بیمارستان و گفتن باید عمل شی... شبش بلاخره جراح رسید و منو بردن اتاق عمل اول رو تخت دراز کشیدم و بهم کلی سیم وصل کردن برای گرفتن ضربان قلب و... و بعدش نوبت به بیهوشی رسید و یک ماسکی گذاشتن رو صورتم که تو اون نفس کشیدم و بیهوش شدم ( قبل از عمل میترسیدم از اتاق عمل ولی بهترین بخشش همین بیهوشی بود اونایی که تجربه‌ش رو داشتن میدونن چه حالی میده😂) وقتی تموم شد 2.3ساعت طول کشید وقتی به هوش اومدم دیدم کل دستم از ارنج تا انگشت هارو گچ گرفتن و اصلا نمیتونستم دستم رو تکون بدم خلاصه صبح روز بعدش مرخص شدم رفتم خونه و تازه بدبختی‌هام شروع شد... هیچ کاری نمیتونستم کنم ساده ترین کارهارو باید یکی کمکم میکرد تا میتونستم انجامش بدم انگشتم 8تا بخیه خورده بود . برخلاف بقیه که پارگی تاندون درد داشتن من اصلا هیچ دردی نداشتم بعد از دو.سه هفته رفتیم و بخیه هارو کشیدیم(اینم اصلا درد نداشت بر خلاف انتظار) و بعدش نوبت تمرینات انگشتم شد تا تاندون از حالت خشکی در بیاد و مثل روز اولش بشه(تمریناتش رو تو گوگل هم سرچ کنین میاره) و بعد از یک ماه تقریبا به حالت عادی برگشتم ولی دیگه نمیتونستم انگشت کوچیکم رو خم کنم... یعنی نمیتونستم دستم رو مشت کنم ، مشت هم میکردم به زور باز بعدش نمیتونستم دستم رو باز کنم😂😐 که این مشکل هم بعد از انجام تمرینات زیاد درست شد و الان بعد از 6ماه مثل حالت قبل شده . کلا میخواستم بگم پارگی تاندون و اتاق عمل و بخیه... به این شکل هست من خودم قبلش خیلی میترسیدم از درد ولی اصلا هیچ دردی نداشت.
- 🌟
تجربه‌های درمانی و پزشکی
0 پسند

نظرات

96 نظر
A
ناشناس
November 29, 2025 at 03:02 AM
نمی تونم قطعی بگم . ولی اونیکه من باهاش مواجه شدم با هیچ ذهنیت قبلی و پیش فرضی تطابق نداشت .با هیچ تعریف فیزیکی این دنیا و یا قصه ها . مثلا نه نور بود نه تاریکی نه سیاهی و نه سفیدی . ترسی وجود نداشت . همه چی عشق و آزادی بی نهایت بود . دسترسی به تمام سوالات علمی که در این دنیا داشتم ،فقط کافی بود که بهش فکر کنی و به جوابش برسی . یا مکانی نبود که بگم حرکت باشه ولی فرضا رفتن از نقطه A به B فقط کافی بود اراده کنی و خودت رو در B ببینی . صدا نبود ولی یک ملودي و هارمونی بینهایت زیبا و امنی در تمام اونجا جاری بود . یک حس تعجب و لذت و آزادی انگار می شناختمش و به اونجا تعلق داشتم و برگشته بودم به خونه ، ولی برام جدید بود! همه چیز خوب بود که یهو احساس کردم مثل یک جارو برقی پرقدرت دارم کشیده میشم به عقب ترس و ناراحتی تمام وجودمو گرفت و وارد یک سیاهی بینهایت تنگ و تاریک و پرفشار شدم( مثل توصیف سیاهچه های کیهانی) انگار با یک پوتین سربازی فشارم می دادن داخل یک سوارخ ریز و سفت مثلدسوراخ مورچه در درون بتن! دوباره برگشتم توی این قفس تنگ و تاریک زمانی وجود نداشت ولی حدود ۸ روز بعد در عین ناباوری توی ICU چشم باز کردم . خانم دکتر رزیدنتم رو دیدم . ولی نمی تونستم حرف بزنم سه روز بعد تونستم .بدنم بشدت کوفته بود( مثل ورزش سنگین روز اول در باشگاه بدن سازی) ازش پرسیدم چرا عضلات بدنم اینقدر گرفته ؟ خیلی رُک و صریح گفت آقا شما مرده بودی . حدود ۱۰ ساعت نه تنفس داشتی نه ضربان و داخل سردخونه بودی . آنزیم مرگ در بدن مرده بودن بازگشت ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ واحد هست ولی شما الان ۸۰۰۰ به بالا داری بجز آنزیمهای کبدی ات . کلیه هات از کار افتاده و فردا باید دستگاه دیالیز رو از اهواز بیارن . کوفتگی عضله نداری ! اون" جمود نعشی" نعشی هست! همه مرده ها جمود نعشی می گیرن! متاسفم کلیه هات رو از دست دادی! یهو همه چیز یادم اومد و اشکهام سرازیر شد .ایشون فکر کرد بخاطر کلیه هام گریه می کنم ! ولی همه چیز یادم اومد و اون تلخ بازگشت از اون بی انتهای عشق و لذت و علم و آگاهی به این تاریکی و فشار ...از ساعت ۶ بعد ازرظهر اونروز که کیسه ادرار سوندم رو که مایع شیری رنگ و کدر داشت رو خالی کردن بعدش شروع کرد به شفاف شدن .خانم سوپروایزر و مسئول ICU با اون خانم دکتر تماس گرفت من از پشت پرده می دیدم و صداش رو می شنیدم که با تعجب ازش میخواست به بیمارستان بیاد . و داشت راجع به تغییر رنگ ادرار گزارش می داد! برام هیچ مهم نبود فقط میخواستم دوباره برگردم به همونجا! وقتی دید و نمونه آزمایش شده جوابش بدست خانم دکتر "سمیه شاهچراغی " که هنوزم اسم و قیافه اش یادمه رسید باورش نمی شد و با اهواز تماس گرفت و گفت عجله نکنید( ارسال دستگاه پرتابل دیالیز رو موقتا" کنسل کرد) و با یکی دو تا استادهاش تماس گرفت و نتایج رو براسون ایمیل کرده بود قبلی ها و جدید ها رو و دوباره آزمایش گرفتن ‌ ! باورشون نمی شد اثری از آنزیم مرگ و آنزیم های بالای کبدی در نمونه ها نبود و کلیه ها و کبد کاملا" عادی کار می کردند . هفته یعدش من رو ترخیص کردند . ولی همیشه اون دلتنگی برام باقی موند. کلیه هام سالم و کبدم کاملا عادی ...
0 پسند
A
ناشناس
November 28, 2025 at 09:44 PM
اون دنیا واقعا وجود داره
0 پسند
A
ناشناس
November 26, 2025 at 11:05 AM
ندیده بودم داش
0 پسند
A
ناشناس
November 26, 2025 at 10:09 AM
قدر دست بی گچ اونایی می‌دونن که گچ داشتن..
0 پسند
A
ناشناس
November 26, 2025 at 07:38 AM
0 پسند
A
ناشناس
November 26, 2025 at 07:29 AM
عجبا🤣🤣🤣🤣
0 پسند
A
ناشناس
November 26, 2025 at 07:22 AM
اینجا ما شَمَد نیتیو( سرخپوست داریم) می شینن ماریجوانا و حشیش می کشن چِت می کنن . ساعتها با ارواح اجداد قبیله شون ارتباط برقرار می کنن😂🤣
برای حل مشکلات جهانی ازشون مشورت و استعلام می گیرن . وقتی برمیگردن خونه می بینن زنشون طلاق گرفته رفته😂
0 پسند
A
ناشناس
November 26, 2025 at 07:14 AM
نمیدونم هرچی
0 پسند
A
ناشناس
November 26, 2025 at 07:14 AM
فوق تخصص چی داشته باشه دخترم؟🤔
0 پسند
A
ناشناس
November 26, 2025 at 07:13 AM
واقعا منم دعوا نویس لازم دارم
0 پسند

ثبت نظر شما