U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
May 25, 2024 at 03:53 PM
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏تجربه ی زایمان طبیعی:

سلام. دیدم کسی از زایمان طبیعی ننوشته 😁 گفتم بنویسم شاید خیلیا ندونن چجوریه.
و چون بهترین روز زندگیم روز مادرشدنم بود.
اول اینکه من ۲۰ سالم بود که باردار شدم و چون ورزشکار بودم و از جراحی و اتاق عمل ترس داشتم انتخابم زایمان طبیعی بود از اولش، ولی همه جا میگفتن زایشگاه دولتی سلاخ خونه است :/ هم برخوردها خیلی بد و نامناسبه هم رسیدگی خوب نیست
کار بیمه امونو درست کردیم تا بیمارستان خصوصی و با ماماهمراه بریم.
کلاس‌های زایمان رو شرکت کردم و ورزش‌ها رو مرتب انجام میدادم از ماه هفتم هر روز پیاده روی داشتم و ورزش‌های مخصوصی که ماما گفته بود مثل اسکات پله نوردی حرکات کششی و گربه. و توی گرمای تابستون به شدت سخت بود.
و مامای همراه همیشه آنلاین بود بنده خدا هر سوالی داشتم میپرسیدم یه روز پاشدم دیدم لکه بینی دارم بهش گفتم و ترسید گفت برو بیمارستان نوارقلب جنین بده 😢
وسایلم که از قبل آماده بود برداشتم و رفتم خداروشکر بچه چیزیش نبود ولی نزدیک دنیا اومدنش بود.
بهم گفتن بستری شو تا فردا بهت آمپول فشار بزنیم.
من شب بستری شدم و از نصفه شب دردها اومد خیلی خیلی وحشتناکه...
اصلا اینجور نیست فکر کنین اونجاتون درد میگیره نه، یه درد مهیبی تو شکم و کمر آدم میپیچه انگار که رعد و برق زده باشن به آدم!
هرچی بیشتر میگذره فاصله دردها کمتر میشه مثلا اولش هر ده دقیقه میاد یک دقیقه مثل رعد و برق میگیره آدمو بعد ول میکنه تا ده دقیقه دیگه. کم کم فاصله اش کم میشه.
همینجور درد کشیدم تا ماماهمراهم اومد باز بهم ورزش داد و کمکم کرد و دکتر کیسه آب رو خواست سوراخ کنه که ترکید کیسه هه :/
منو از اتاق انتظار بردن اتاق زایمان شوهرمم اومد پشماش ریخت و دستمو گرفت مثلا روحیه بده.
این دردهاش خیلی داشت شدید میشد که ماسک بی‌دردی آوردن با اون که نفس میکشیدم بیحس میشدم دردی حس نمیکردم.
که دیگه گفتن فول شدی و موقع زایمانه که از درد یک جیغی کشیدم شوهرم گرخید انداختنش بیرون 😂
این آخرش دیگه از درد سر شده بودم گفتن زور بزن و ساعت ۶ صبح بچمون چشمش وا شد به دنیا 🌸.
- 💖
تجربه‌های زایمان و حاملگی
0 پسند

نظرات

هنوز نظری وجود ندارد

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک می‌گذارد!

ثبت نظر شما