U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
June 06, 2024 at 12:26 PM
تجربه ی اعتماد کردن :

من از سن پایینی شروع کردم به داشتن پارتنر و اینجور چیزا و خب به دلیل بلوغ زودرسم بود هم جثه ای هم اندامی هم ذهنی کلا مثل هم سن و سالام نبودم لولم بالا بود
موقعی ای که من 15سالم بود پارتنرم 28سالش بود ظاهر خوبی داشت همیشه لباسای برند دار میپوشید بدنش تتو بود و اینکه تقریبا هم محله ایمون بود از دایرکت دادن باهم آشنا شدیم و قرار گذاشتیم بریم بیرون قرارای اول تو کوچه خیابون سپری میکردیم چون نه ماشین داشت نه موتور شاید باورتون نشه یه آب معدنی هم نمی‌گرفت! اصلا تعارف هیچ چیزیو نمی‌کرد! و چون من دختر معمولی بودم و با هرچیزی کنار میومدم میگفتم عب نداره اینجور چیزا مهم نیست!
بعد از دو سه روز متوجه شدم که خونه مجردی داره ،در طی این یک هفته خیلی زود اعتماد کردم بهش میگفتم این پسره فوق‌العاده ایه ولی روزی رسید (قرار سوم) گفت که بیا خونمون قلیون بکشیم و فیلم نگاه کنیم
این اتفاق موقعی افتاد که من بیرون بودم و قرار گزاشته بودیم که بریم بیرون نه خونه که من وسط خیابون بودم و گفتم باشه پس من میرم خونشون من رفتم خونشون
متاسفانه از بوس و بغل شروع شد تا جایی که نباید پیش می‌رفت رفت! و من مثل برده ای بودم که بی حرکت اصلا توی شک بودم اون لحظه نمی‌دونستم که باید چیکار کنم داد بزنم؟ فرار کنم؟ می‌ترسیدم بلایی سرم بیاره تک و تنها! در عرض یک هفته دو هفته من به شدت استرس داشتم میگفتم نکنه باردار بشم و... و هر قرص ضد بارداری بود خوردم!
قضیه تموم شد. رفت ولی برای قرار چهارم پنجم مجبورم میکرد که برم خونشون و من این و خیلی زود فهمیدم که برای سو استفاده از من این حرفو میزد به خاطر سن کمم اینطوری میکرد!!
باهاش تموم کردم و الان هر از گاهی همدیگرو توی خیابون یهویی میبینیم!
یه نکته ای بگم به دخترا واقعا حواستون جمع باشه به هر کسی که از راه اومد دوست دارم گفت باور نکنین سعی کنین مثل من زود گول نخورید و نرید خونه به هر بهانه ای اگرم پارتنرتون گفت که بیا خونمون خالیه و فلان جوابشو دادین ولی باز حرف زدنش رو مختون رفت کات کنین و دیگه نمونین باهاش آرامش و سلامت و شرف خودتون مهم تر از حرف ی مشت آدم که درکت نمیکنه!
- 💔
تجارب نود دادن و ندادن
0 پسند

نظرات

هنوز نظری وجود ندارد

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک می‌گذارد!

ثبت نظر شما