تجربه ی پرستاری خوندن:
سلام
من ترم ۶ پرستاری هستم، میخاستم از تجربه پرستاری خوندن بگم، ببیند پرستاری خوندن یه جورایی روی سیاه زندگی رو هر روز جلو چشمت میاره، مثلا تو درس هات کل مریضی هایی که هر قسمت از بدن میتونه درگیر بشه در کل مدت زندگیش با جزئیات میخونی اونم تو چهار سال، اولش که رو خودت حساس میشی که نکنه خودم درگیر بشم، بعد میرسی به عزیزات، یه وقتایی که یه نفر تو احیا میمیره یه دوره کلا میری تو فلسفه مرگ و این که چقدر زندگی میتونی به راحتی تموم بشه ، بعدش حرفات و مسائلت همش در مورد مریضی ها و مشکلات جسمی بیماران و اتفاقایی که میتونه بیفته میشه خیلی هاشو نمیتونی به زبون بیاری چون کم کم به دیگران احساس بد منتقل میکنی، مثلا این ماه امتحان قلب و انفارکتوس قلب و اینا داریم تازه یاد گرفتم نوار قلب بخونم، فهمیدم مامانم اوضاع قلبش خرابه، الان چند روزه به عمق مشکلش پی بردم و بهش فکر میکنم بغض میکنم، سرم رو رو سینه همسرم میزارم صدا قلبش رو میشنوم همش به سلول های ضربان سازه قلبش فکر میکنم، دعا میکنم که همیشه خوب بزنه و میترسم اگه یه روز نزنه چی، کلا فک کنم خل شدم:)
- 💔
سلام
من ترم ۶ پرستاری هستم، میخاستم از تجربه پرستاری خوندن بگم، ببیند پرستاری خوندن یه جورایی روی سیاه زندگی رو هر روز جلو چشمت میاره، مثلا تو درس هات کل مریضی هایی که هر قسمت از بدن میتونه درگیر بشه در کل مدت زندگیش با جزئیات میخونی اونم تو چهار سال، اولش که رو خودت حساس میشی که نکنه خودم درگیر بشم، بعد میرسی به عزیزات، یه وقتایی که یه نفر تو احیا میمیره یه دوره کلا میری تو فلسفه مرگ و این که چقدر زندگی میتونی به راحتی تموم بشه ، بعدش حرفات و مسائلت همش در مورد مریضی ها و مشکلات جسمی بیماران و اتفاقایی که میتونه بیفته میشه خیلی هاشو نمیتونی به زبون بیاری چون کم کم به دیگران احساس بد منتقل میکنی، مثلا این ماه امتحان قلب و انفارکتوس قلب و اینا داریم تازه یاد گرفتم نوار قلب بخونم، فهمیدم مامانم اوضاع قلبش خرابه، الان چند روزه به عمق مشکلش پی بردم و بهش فکر میکنم بغض میکنم، سرم رو رو سینه همسرم میزارم صدا قلبش رو میشنوم همش به سلول های ضربان سازه قلبش فکر میکنم، دعا میکنم که همیشه خوب بزنه و میترسم اگه یه روز نزنه چی، کلا فک کنم خل شدم:)
- 💔
تجربههای حرفهای
0
پسند
نظرات
هنوز نظری وجود ندارد
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک میگذارد!