U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
June 24, 2024 at 10:02 AM
تجربه ازدواج ناموفق و از دست دادن فرزند :

من دو بار ازدواج کردم، اولین بار وقتی ۱۸ سالم بود با یکی از مهاجرین عرب اردن آشنا شدم هشت ماه بعدش ازدواج کردم، دوران نامزدی و عروسی و چندماه بعد عروسی خوب بود تا اینکه به مشکل بر خوردیم من ۴ ماهه باردار بودم و نمیخواستم زیاد از خانواده‌م دور باشم، این آقا ۱۲ سال از من بزرگ تر بود و کلا تو یه وادی و هوای دیگه ای سیر می‌کرد تا اینکه پسرم به دنیا آمد و وقتی یک سال و سه ماه بود طلاق گرفتم، بعدش تو خونه بودم و چون بچه رو ازم گرفته بود خیلی تنها بود مادرم خیلی اذیت شد تا بچه رو چند ساعت در هفته ببینم و دادگاه هم همکاری نمی‌کرد و در آخر بعد اونهمه دوندگی دادگاه پیگیری نکرد و بچم با پدرش رفتن اردن.
بعد اینکه با وکیل خانواده‌م صحبت کرده بودن سعی کردن بچه رو برگردونن ولی متاسفانه نشد‌.
بعد این موضوع منم به دوره گریه و ناراحتی شدید داشتم از خونه بیرون نمیرفتم دوبار تصمیم به خودکشی گرفتم ولی در آخر سعی کردم خودم رو به یه کار مشغول کنم چون می‌دونستم هرچی بیشتر فکر کنم بدتر میشه.
ششم آذر ۱۴۰۱ بود که یه تماس از اردن رو صفحه موبایلم بود، ولی چون احساس کردم موضوع مهمی نیست جواب ندادم.
بعد اون چندین بار دیگه هم بهم زنگ زده بودن ولی من جواب ندادم و خوابیدم،
آخر های شب بود که دوباره زنگ زدن اینبار ترسیده بودم گوشی روکه برداشتم متوجه نمیشدم چی میگن صداهای جیغ می آمد یه کلمات عربی هم پشت هم تکرار میشدن که متوجه نمیشدم چی میگن.
تلفن رو قطع کردم خیلی حالم بد بود، نیم ساعت بعد یه پیامی توی ایمیلم برام فرستاده شد که پسرم فوت کرده.
چند بار اون شب ترجمه کردم بعدش گریه کردم مادرم اومد و هیچکس نمیتونست من رو آروم کنه. پدرش به من گفت که توی تصادف فوت شده ولی هیچ مدرکی برای من نفرستادن و هیچوقت جوابم رو درست و واضح ندادن.خیلی اصرار داشتم برم اردن و حداقل برای آخرین بار پسرم رو ببینم ولی نذاشتن و من این آرزو رو به گور بردم
عکس های پسرم چندتایی توی اتاق هست. من تمام زندگیم چندتا لباس و اسباب بازی و عکسه پدرش هم چندین بار از اون دفعه به ایران اومده به بهانه های مختلف عذرخواهی ولی من هیچوقت نمیبخشم اون رو اگر به اندازه سوزنی در فوت بچم نقش داشته.
توی اون دوران بارداری من چندین بار کتک خوردم و حتی به خاطر ضربات شدید به سر توی بیمارستان دستور بازداشت اون رو دادن ولی من بخشیدمش ولی برای فوت بچم هیچکس رو نمیبخشم چون مادر از حق خودش میگذره ولی از حق بچه‌ش نه.
نمی‌دونم تا کی قراره اینجوری باشم ولی شاید این حرف هام اینجا برای یه مدرک اثبات باشه من که هیچ وقت نتونستم برای پسرم کاری انجام بدم، پسرم رو به خدا سپردم امیدوارم یه روزی بتونم برای یه لحظه هم شده چه توی خواب چه توی اون دنیا ببینمش و ببوسمش.
- 💔
تجربه‌های ازدواج و روابط
0 پسند

نظرات

هنوز نظری وجود ندارد

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک می‌گذارد!

ثبت نظر شما