U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
July 03, 2024 at 08:17 AM
تجربه ی بچه طلاق بودن:

سلام من یه نوجوون هستم و همینطور بچه طلاق...
من وقتی ۶-۷ سالم بود مامان و بابام طلاق میگیرن و چون توی سن کمی بودم و از همون بچگی آدم ساکتی بودم و دیر میتونستم با بقیه ارتباط بگیرم شوک بدی بهم وارد شد و افسردگی خیلی شدیدی گرفتم در حدی که هیچ حسی نداشتم .
اینجوری که نه غمگین بودم نه خوشحال برای هیچی ذوق نمیکردم کاملا خونسرد و خنثی . و بد تر از همه اینه که نمیتونستم کسی رو دوست داشته باشم مثلا پیش مامانم که میرفتم مامانم میگفت منو دوست داری ؟ من اون لحظه میموندم که چی بگم! فقط بغلش میکردم هیچ حس دوست داشتنی به کسی نداشتم و اینها بخش کوچیکی از ضربه ای که من از طلاق مادر و پدرم خوردم.
بماند که من بعد چند سال تازه تونستم که دلم برای مامانم تنگ بشه و گریه کنم براش ، خیلی سخته واقعا خیلی که بعد چند سال جای خالی مامانتو کنارت حس کنی و زار زار گریه کنی که چرا بقیه مامانشون کنارشونه براشون غذا درست میکنه و هر موقع دلشون بخواد میتونن مامانشونو بغل کنن و ببوسنش....
تجربه بچه طلاق بودن یه تجربه ایه که تو هیچ نقشی توی بوجود امدنش نداری!!
باید حرفا و زخم و زبونای بقیه رو بشنوی و تحمل کنی و چون بچه طلاقی هر کاری ازت برمیاد!!! تو آرایش میکنی چون مادر بالای سرت نیست!!! تو چون بچه طلاقی من میتونم هر چیزی رو به تو نسبت بدم و تو وظیفته که تحمل کنی و درک کنی.
جالبش اینه اونی که مادر بالای سرشه ببخشیدا ولی هر گوهی که میتونه و نمیتونه رو میخوره و همه کار ، همه کار میکنه!!! و این وسط بچه طلاق ها(بعضیاشون) چوبشو میخورن ، هه واقعا جالبه

یه چیزی که بین بچه طلاق ها تو سنین کم مشترکه اینه که بچگی نمیکنن ! و انواع ضربه های روحی رو میخورن

لطفا خواهش میکنم تروخدا ، وقتی که سواد ازدواج ندارین ازدواج اشتباه نکنین ، ازدواجی نکنین که بعد چند سال جدا بشین .و وقتی ازدواج میکنین پای ازدواجتون بمونین و به حال و اینده اون بچه بیچاره فکر کنین که تو کثافت بزرگ نشه ..
بزرگ ترین خلا و حسرت زندگی من اینه که تو دوران مدرسه هیچوقت غذا نداشتم بخورم و کسی نبود غذا درست کنه ببرم مدرسه و کسی نبود که وقتی از مدرسه میام خونه غذا درست کرده باشه و غذا روی گاز باشه وقتی بچه های مدرسه زنگ اخر صحبت میکردن که وای مامانم برام غذای مورد علاقمو درست کرده. اون لحظه در حد مرگ دلم میخواست مامانم خونه باشه و وقتی میام خونه بغلش کنم ، کسی نبود بیاد مدرسه دنبالم من وقتی میدیدم بقیه مادرا میان دنبال بچه هاشون بدتر از قبل دلم میشکست ، کسی نبود که برای کارنامه یا جلسه مادران بیاد ، همه منتظر مامانشون بودن که از جلسه بیاد خوشحال و خندان ولی من ...
خیلی دلم شکستس و تو همون بچگی مجبور بودم که درک کنم و سکوت کنم و شاید بنظرتون خیلی کوچیک باشه این داستانا و براتون خنده دار باشه ولی خب ..
کل صحبت من درباره اینه که بچه طلاق بودن موقعیت های متفاوتی داره و هر کس به یه شکل با عوارض اون حادثه کنار میان و مقصر پدر و مادرن حتی اگه کاملا بیگناه باشن بازم مقصرن
همین.
- 💔
تجربه‌های ازدواج و روابط
0 پسند

نظرات

هنوز نظری وجود ندارد

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک می‌گذارد!

ثبت نظر شما