U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
July 20, 2024 at 09:42 AM
تجربه ی عقد کردن :

با یه نفر بصورت مجازی آشنا شدیم و حدود دو سال طول کشید تا همو دیدیم. بنظر از هر نظر بهم دیگه می‌خوردیم و مشکلی نداشتیم اما اون خیلی محبت نمیکرد و من همیشه از این بهش می نالیدم و میگفت چون رابطمون مجازیه و خیلی دوریم نمیتونم محبت کنم وابسته میشم! فکر میکردم اگه همو ببینیم همچی درست میشه. بهم گفت دوران بچگی خیلی بدی داشته و الان بخاطرش میره تراپی. ولی من اینو خیلی جدی نگرفتم و نمیدونستم مشکلش چقدر هاده. تا اینکه رفتیم ترکیه همو دیدیم و اونجا هم بنظر همچی خوب میومد اما خیلی از خاطرات بد بچگیش میگفت و واقعا براش ناراحت میشدم و اذیت میشدم از این همه صحبت کردن درمورد خاطرات بدش.. خانوادم میگفتن فعلا عقد نکنین و صبر کن بیشتر درموردش تحقیق کنیم و زمان بگذره ولی من چون روش شناخت داشتم و مطمن بودم اوکیه فکر میکردم خانوادم زیادی سخت گیری میکنن و اونم بلیط ترکیه گرفته بود و کلی اصرار کرد که بیام منم دوس نداشتم با مخالفت خانوادم بیام عقد کنم ولی دلم براش سوخت نمیخواستم بهش ضرر مالی بزنم چون کنسل می‌کرد هزینه بلیطلاش می‌پرید.
خلاصه دوباره برای عقد رفتیم ترکیه ولی فقط یکی دو روز اول باهام خوب خوب بود یهویی رفتارش مثل قبل نبود و خیلی سرد تر شد، میگفت بخاطر جت لگ و کمبود خوابه ولی من اواخر که نزدیک عقد بود حس کردم با من مشکل داره چون باهام مثل قبل خوش رفتار نبود بهم میگفت باید حتما دماغتو عمل کنی با اینکه خیلی کوچیک بود و کلی ایراد دیگه ازم گرفت. چند روز آخر اصلا حالش خوب نبود از نظر روحی و خودشم نمیدونست چشه! شب قبل عقد یهویی گفت میخوای فعلا عقد نکنیم؟! بعد کلی صحبت کردیم و فکر کردم و بهش گفتم اگه یه درصد شک داری که این کارو بکنیم یا نه پس انجامش ندیم. اونم کلی فکر کرد و گفت اومدن دوباره به ترکیه کلی هزینه داره برام میترسم برگردم پشیمون شم بیا عقد کنیم! رفتیم عقد کردیم و فرداش برگشتم ایران. به خیال اینکه دیگه همچی درست شده و ما دیگه عقد کردیم و جدا نمیشیم! تا پاش رسید اونجا زنگ زد بهم گفت ممکنه جدا بشیم! و من شکه شده بودم چرا عقدم کرد پس و خیلی حس بدی بود
گفت باید برم تراپی بفهمم حس واقعیم نسبت بهت چیه! بعد تصمیم میگیرم که جدا شیم یا بمونیم! حتی نمیتونست بفهمه حسش دقیقا چیه.. واقعا دو هفته ی سختی بود بعد دیدم یه روز برام نوشته که نسبت به من احساس عشق نمیکنه با اینکه من دختر خیلی خوبیم و هیچ ایراد خاصی ندارم فقط احساس عشق نمیکنه و میخواد جدا بشیم! میگفت فکر میکردم عشق بوجود میاد من از اول هم اونقدر دوستت نداشتم!! در طول رابطمون من خیلی دلم براش میسوخت همیشه میخواستم فقط حال اون خوب باشه. و میدونستم آسیب دیده نمیخواستم خودم باعث شم حالش بدتر شه. میگفت فقط چون اخلاقت خوب بود میخواستم بات ازدواج کنم ولی احساس عشق ندارم بهت!! قبلنا وقتی سر این موضوع که چرا اینقد بام سرده بهش گیر میدادم میگفت دوستت دارم ولی نمیتونم ابراز کنم.. ولی بعد عقد حرفش عوض شد..
من خیلی خلاصه نوشتم ولی تو مسیر بهم رسیدن و حتی رفتن ترکیه کلی دردسر کشیده بودیم چون خانوادم مخالف بودن باهاش. از اینکه به حرف خانوادم گوش نکردم شدیدا پشیمون شدم. چه اوقات هایی که بخاطر اون به خودم تلخ نکردم.. واقعا تجربه بدی بود و ما جدا شدیم. هیچوقت با کسی که از نظر روانی تو بچگی آسیب دیده وارد رابطه نشین.‌
- 😑
تجربه‌های ازدواج و روابط
0 پسند

نظرات

هنوز نظری وجود ندارد

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک می‌گذارد!

ثبت نظر شما