تجربه ی به تکاپو افتادن:
سلام. عنوان تجربهم زیاد جالب نیست؛ ولی تقریباً مثل همون تجربهایه که درمورد خریدن ماشین بود.
ما هم خودمونو انداختیم توی موقعیت و داریم خونه میسازیم.
بابام فقط یه حقوق شرکتی داره که در حالت عادی، همون دو سه روز اول ماه تموم میشد.
الان همه حقوقش میره برای چک و قسط. به همه رو انداخته، پیش همه برای پول قرض کردن رفته.
مامانبزرگ پدریم هم هروقت میریم خونهشون، بخاطر اینکه ازشون پول گرفته بابام، باهامون دعوا میکنه و کلی منت میذاره سرمون.
حتی دیگه نمیتونیم میوه بخریم و فقط ملزومات را میخریم.
پول دوا دکتر نداریم، من یه بیماری پوستی دارم که اگه دیر به دکتر مراجعه کنم، دیگه قابل درمان نیست و خانوادم پول ندارن منو ببرن دکتر.
خلاصه که بشدت افتادیم توی تنگنا. حتی کمیته هم کمکمون نمیکنه، میگه شما بیمه دارید و سرپرست خانوار هم حقوقبر هست. الان نصف بیشتر خونههای محلهی ما، بخاطر اینکه کمیته کمکشون کرده، خونهشون را کامل ساختن؛ ولی ما فقط خودمونو داریم.
من بخاطر وضعیت خانوادم، نمیتونستم با همکلاسیام خوش بگذرونم حتی...
یه روز هماهنگ کرده بودن سوسیس و قارچ و پنیر پیتزا ببرن داخل مدرسه سرخ کنن دورهم بخورن، من بخاطر اینکه پول نداشتیم بخریم بهانه آوردم و خودم برای خودم یه خوراکی بردم.
برای فارقالتحصیلیمون قرار شد بریم گیم سنتر؛ ولی من بخاطر اینکه پول نداشتیم نرفتم و بهانه الکی آوردم و نرفتم.
و آنقدر همکلاسیهام بخاطر این موارد باهام بدرفتاری کردند و بهم تیکه کنایه زدن که دلم خیلی میشکست.
گاهی با خودم میگفتم چی میشد ما هم خانواده پولداری بودیم و میتونستم با همکلاسیام خوش بگذرونم؟ واقعاً خیلی همکلاسیهای پایهای بودن، ولی من پول خوشگذرونی نداشتم.
الآنم اینطوریه که بابام هر ماه کلی چک و قرض داره. نمیتونیم قدم از قدم برداریم..
- 🥺
سلام. عنوان تجربهم زیاد جالب نیست؛ ولی تقریباً مثل همون تجربهایه که درمورد خریدن ماشین بود.
ما هم خودمونو انداختیم توی موقعیت و داریم خونه میسازیم.
بابام فقط یه حقوق شرکتی داره که در حالت عادی، همون دو سه روز اول ماه تموم میشد.
الان همه حقوقش میره برای چک و قسط. به همه رو انداخته، پیش همه برای پول قرض کردن رفته.
مامانبزرگ پدریم هم هروقت میریم خونهشون، بخاطر اینکه ازشون پول گرفته بابام، باهامون دعوا میکنه و کلی منت میذاره سرمون.
حتی دیگه نمیتونیم میوه بخریم و فقط ملزومات را میخریم.
پول دوا دکتر نداریم، من یه بیماری پوستی دارم که اگه دیر به دکتر مراجعه کنم، دیگه قابل درمان نیست و خانوادم پول ندارن منو ببرن دکتر.
خلاصه که بشدت افتادیم توی تنگنا. حتی کمیته هم کمکمون نمیکنه، میگه شما بیمه دارید و سرپرست خانوار هم حقوقبر هست. الان نصف بیشتر خونههای محلهی ما، بخاطر اینکه کمیته کمکشون کرده، خونهشون را کامل ساختن؛ ولی ما فقط خودمونو داریم.
من بخاطر وضعیت خانوادم، نمیتونستم با همکلاسیام خوش بگذرونم حتی...
یه روز هماهنگ کرده بودن سوسیس و قارچ و پنیر پیتزا ببرن داخل مدرسه سرخ کنن دورهم بخورن، من بخاطر اینکه پول نداشتیم بخریم بهانه آوردم و خودم برای خودم یه خوراکی بردم.
برای فارقالتحصیلیمون قرار شد بریم گیم سنتر؛ ولی من بخاطر اینکه پول نداشتیم نرفتم و بهانه الکی آوردم و نرفتم.
و آنقدر همکلاسیهام بخاطر این موارد باهام بدرفتاری کردند و بهم تیکه کنایه زدن که دلم خیلی میشکست.
گاهی با خودم میگفتم چی میشد ما هم خانواده پولداری بودیم و میتونستم با همکلاسیام خوش بگذرونم؟ واقعاً خیلی همکلاسیهای پایهای بودن، ولی من پول خوشگذرونی نداشتم.
الآنم اینطوریه که بابام هر ماه کلی چک و قرض داره. نمیتونیم قدم از قدم برداریم..
- 🥺
متفرقه
0
پسند
نظرات
هنوز نظری وجود ندارد
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک میگذارد!