تجربه ی خیانت :

سلام
من یه دخترم که میخواستم تجربه ی خیانت پدرمو باهاتون به اشتراک بزارم
من تقریبا از چهار سال پیش به طور اتفاقی متوجه ی خیانت پدرم شدم متاسفانه هیچ غلطیم نتونستم بکنم بخاطر مادرم بخاطر این وضعیتی که داخلش هستیم، اصلا نمیتونم پیش مادرم دهن باز کنم و بگم که داره بهمون خیانت میکنه چون از قبلش خیلی اتفاق ها براش افتاده و نمیخوام از این شکسته تر بشه
بعدشم ما نمیتونم بدون خرجی زندگی کنیم مادرم پیر شده منم نه مدرک درست حسابی دارم تا بگم میتونم کار انجام بدم نه چیزی البته اینکه توی شهر کوچیکم هستیم بی ثاتیر نیست
اما شمارو به جون عزیزتون قسم میدم که خیانت نکنید اقا میدونید نمیتونید باهاش ادامه بدید ازش جدا بشید این اند بیشرفیه که خیانت بکنی
مادرمم نه سواد داره نه چیزی بخاطر همینم داره با خیال راحت خیانت میکنه منم که دهنم بسته اس لال شدم اصن حتی چندبارم خواستم خودکشی کنم اما از ترس اینکه مادرم دیونه بشه بیخیالش شدم بخدا خیلی ضربه خوردم بقران دیگه نمیکشم
بابامم نمیدونه که من از گند کارایش خبر دارم
الان همه میگید که به یه بزرگتر بگو که بهش بگه اینکار را دیگه نکنه، اما تنها جوابم اینه که خودش یه مرد گندست۵۵سالشه اگر تا الان عقل پیدا نکرده از این به بعدم پیدا نمیکنه
ببخشید که طولانی شد نمیخواستم ناراحتتون کنم اما شما تنها کسایی بودن که بهشون بگم بدون اینکه بخوان سرزنشم کنن یا بگن باید به مادرت بگی یا..
- 💔