تجربه ی مورد تعرض قرار گرفتن :
ببخشید شاید یکم طولانی شه
سلام من دخترم و ۱۹ سالمه
وقتی ۹ سالم بود یادمه خونمون مهمون داشتیم و رفته بودم روغن بگیرم
ی چادر سفید گلگلی ام سرم بود:)
تو راهه برگشت ی اقایی از تو ماشین صدام کرد و گفت نونوایی کجاست؟ گفتم یکم جلوتره
گف میشه بشینی برسونیم بلد نیستم گفتم نه باید برم خونه و یهو از همون شیشه ماشین گردنمو گرفت و لبامو بوسید... من نمیدونستم این ینی چی ولی ترسیدم از ماشین پیاده شد و منو جلو سوار کرد و دوتا کوچه اونور تر بردتم
گفتم نونوایی از این طرف نیست اشتباه دارید میرید گف نون خودمو گیر اوردم..
به گوشواره هام دست زد و گف چه گوشواره های قشنگی داری و یکیشونو دراورد هر چی گفتم نه میخام شو فلان بازم کار خودشو کرد
و دیگه توضیح نمیدم چیکار کرد خودتون حدس بزنید:)) بعدشم مث ی اشغال منو از ماشین پرت کرد بیرون و رفت
من با گریه میدوییدم سمت خونه و دیدم مامان بابام در ب در دنبالم میگردن :)
بابام ناراحتی قلبی داره وقتی منو دید داد زد گف ایناهاش. و قلبشو گرفت و افتاد زمین🥲خدارو شکر خوب شد اون
ولی من هیچوقت یادم نمیره اتفاقایی که افتاد و هرشب با جیغ و گریه از خواب بیدار میشدم. هیچوقت حال پدر و مادر و برادرم یادم نمیره و یادم نمیره که چقد پشتم بودن و حمایتم کردن و کمکم کردن
و یادم نمیره بقیه چه حرفایی زدن(چرا جلوشو نگرفتی چرا جیغ نزدی چرا فرار نکردی از دستش) ... فرداش رفتیم کلانتری و گفتن تا عصر پیداش میکنن. و هنوز ک هنوزه این سوال برای من هست ک پیداش کردن؟ به سزای اعمالش رسید؟ تاوان کارشو داد یا نه؟ :)
من بعد از ده سال تازه چند ماه پیش گوشواره خریدم و گوشم کردم تازه دارم باهاش کنار میام ولی هنوز میترسم تنها بیرون برم🥲.
- 🙂
ببخشید شاید یکم طولانی شه
سلام من دخترم و ۱۹ سالمه
وقتی ۹ سالم بود یادمه خونمون مهمون داشتیم و رفته بودم روغن بگیرم
ی چادر سفید گلگلی ام سرم بود:)
تو راهه برگشت ی اقایی از تو ماشین صدام کرد و گفت نونوایی کجاست؟ گفتم یکم جلوتره
گف میشه بشینی برسونیم بلد نیستم گفتم نه باید برم خونه و یهو از همون شیشه ماشین گردنمو گرفت و لبامو بوسید... من نمیدونستم این ینی چی ولی ترسیدم از ماشین پیاده شد و منو جلو سوار کرد و دوتا کوچه اونور تر بردتم
گفتم نونوایی از این طرف نیست اشتباه دارید میرید گف نون خودمو گیر اوردم..
به گوشواره هام دست زد و گف چه گوشواره های قشنگی داری و یکیشونو دراورد هر چی گفتم نه میخام شو فلان بازم کار خودشو کرد
و دیگه توضیح نمیدم چیکار کرد خودتون حدس بزنید:)) بعدشم مث ی اشغال منو از ماشین پرت کرد بیرون و رفت
من با گریه میدوییدم سمت خونه و دیدم مامان بابام در ب در دنبالم میگردن :)
بابام ناراحتی قلبی داره وقتی منو دید داد زد گف ایناهاش. و قلبشو گرفت و افتاد زمین🥲خدارو شکر خوب شد اون
ولی من هیچوقت یادم نمیره اتفاقایی که افتاد و هرشب با جیغ و گریه از خواب بیدار میشدم. هیچوقت حال پدر و مادر و برادرم یادم نمیره و یادم نمیره که چقد پشتم بودن و حمایتم کردن و کمکم کردن
و یادم نمیره بقیه چه حرفایی زدن(چرا جلوشو نگرفتی چرا جیغ نزدی چرا فرار نکردی از دستش) ... فرداش رفتیم کلانتری و گفتن تا عصر پیداش میکنن. و هنوز ک هنوزه این سوال برای من هست ک پیداش کردن؟ به سزای اعمالش رسید؟ تاوان کارشو داد یا نه؟ :)
من بعد از ده سال تازه چند ماه پیش گوشواره خریدم و گوشم کردم تازه دارم باهاش کنار میام ولی هنوز میترسم تنها بیرون برم🥲.
- 🙂
تجربههای مشترک
0
پسند
نظرات
هنوز نظری وجود ندارد
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک میگذارد!