U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
March 04, 2025 at 10:34 PM
تجربه ازدواج با اختلاف سنی زیاد :

سلام من متولد ۷۸ هستم و تجربه ی ازدواج با ۱۵ سال اختلاف سنی رو دارم
وقتی ۱۴ سالم بود از روستاهای اطراف ی خانواده ای رو به پدرم معرفی کردن که فقط با پدرم صحبت کردن و شبی که اومدن خواستگاری پدرم از قبل بهشون بله رو داده بود
درسته اون موقع اون روستا رسم بود دختر زود شوهر میدادن ولی من انقدر بچه بودم که فکر میکردم اون شب برامون مهمون اومده مثل همیشه نه خواستگار
تو فیلما و اینستا دیدم موقع خواستگاری دختر و پسر میرن باهم تو اتاق حرف میزنن ولی واسه من همونم نبود
اومدن سنگاشون رو با پدرم وا کندن و تموم شد و رفت
تازه وارد پونزده سالگی شده بودم که مراسم عقد رو گرفتن تا اون موقع من حتی روم نشده بود از پدرم اسم پسره رو بپرسم
همیشه از بچگی مارو ترسونده بود پدرم میترسیدم رو‌ حرفش نه بیارم
بچه درس خون هم نبودم که بخاطر درسم منو شوهر ندن
من هیچوقت اون روزا رو فراموش نمیکنم
هیچوقت خوشحال نبودم
چجوری میتونستم خوشحال بشم وقتی طرف ۱۵ سال از من بزرگتر بود
هربار میومد خونمون سر بزنه یه مشما خوراکی با خودش میاورد که حس بدتری بهم دست میداد نمیتونستم دوستش داشته باشم انگار واقعا پدرم بود انگار دوست پدرم بود نمیتونستم قبول کنم که من دیگه ازدواج کردم
گذشت و عروسی کردیم پدر من خیلی پولداره خیلی وضع مالی خوبی داره هنوزم نفهمیدم چرا باهام اینکارو کرد چرا باید با کسی که ۱۵ سال از خودم بزرگتر بود ازدواج میکردم
ما حتی وقتی ازدواج کردیم خونه نداشتیم
تو خونه مادر شوهرم ی اتاق واسه ما بود که توش تخت خواب و دوتا کمد بود
تا ۱۷ سالگی با اونا زندگی کردیم
بعدش خونه اجاره کردیم تا الان
ولی ای کاش هیچوقت خونه اجاره نمی‌کردیم
من الان یه پسر ۳ ساله دارم چندسال اول شوهرم مشکل داشت و نمیتونستیم صاحب فرزند بشیم تا اینکه خدا پسرم رو بهمون داد
از وقتی خونه اجاره کردیم خیلی از همه دوریم خیلی تنهاییم
شوهرم که میره سرکار چند روز ی بار میاد
من میمونم و پسرم
استرسم به بچم سرایت کرده مدام گریه میکنه مدام احساس خشم داره
من نمیتونم عصبانیتم رو کنترل کنم گاهی دست روش بلند میکنم بعدش واسش گریه میکنم 😞
ازدواج با این اختلاف سنی اصلا خوب نیست
من الان اوایل جوونیمه ولی هنوز دیپلم ندارم گواهی نامه ندارم هنری از خودم ندارم شغل ندارم
خیلی وقتا دلم میخواد بریم شهربازی بریم مسافرت یا اصلا خونمون رو عوض کنیم ولی شوهرم مدام غر میزنه شده مثل پیرمردا
آدم خوبیه آدم بدی نیست ولی من هیچوقت نتونستم باهاش عشق رو تجربه کنم
تروخدا این فکرا رو از سرتون بریزید دور
ازدواج با این همه اختلاف سنی اصلا خوب نیست
من اصلا آخرین باری که مسافرت رفتیم یا مهمونی رفتیم یا سر یه سفره باهم غذا خوردیم یادم نیست
من دلم میخواد برام گل بخره بهم محبت کنه ولی اون انقدر بی ذوقه که گاهی اوقات حس میکنم من و پسرم تو این زندگی اضافی ایم
شاید بپرسید چرا جدا نمیشی
چون اگه جدا بشم پدرم منو راه نمیده به خونش
چون خانوادم حمایتم نمیکنن نمیدونن چی تو دل من میگذره
فقط ازتون خواهش میکنم تو انتخابتون دقت کنید که مثل من روزی صدبار آرزوی مرگ نکنید:)
- 💔
تجربه‌های ازدواج و روابط
0 پسند

نظرات

10 نظر
A
ناشناس
May 27, 2025 at 08:31 AM
من و تو همدردیم
0 پسند
A
ناشناس
April 18, 2025 at 07:42 PM
بله درسته
0 پسند
M
mehdiarzanlo
April 18, 2025 at 07:42 PM
مهم زات و قلب
0 پسند
A
ناشناس
April 18, 2025 at 07:41 PM
دلم خاست چهره علط اندازی داری🤣
0 پسند
M
mehdiarzanlo
April 18, 2025 at 07:41 PM
نه باید بگی چرا گفتی
0 پسند
A
ناشناس
April 18, 2025 at 07:41 PM
کلی گفتم‌
0 پسند
M
mehdiarzanlo
April 18, 2025 at 07:41 PM
چرا پس میگی مشکوکم
0 پسند
A
ناشناس
April 18, 2025 at 07:40 PM
چرا باید بترسم گیرم ک باشی
0 پسند
M
mehdiarzanlo
April 18, 2025 at 07:40 PM
نترس بابا اشنا نیستم
0 پسند
A
ناشناس
April 18, 2025 at 07:39 PM
بله
0 پسند

ثبت نظر شما