من یه سربازم
طهران هستم و با یه دختر اوکی شدم که رابطمون لانگ و مشهد زندگی میکنه
بعد چند وقت اوکی شدیم و من رفتم مشهد به دیدنش از طرف پادگان رفتیم
به هر دری زدم همرو بپیچونم تا برم نیم ساعت ببینمش فقط. دفعه اول که دیدمش دلم خیلی لرزید از شدت ذوق نمیتونستم حرف بزنم فقط نگاش میکردم. پارک بودیم نشسته بودیم که دلو زدم به دریا و بغلش کردم دستاشو گرفتم اولین بارم بود [ادامه داستان](
طهران هستم و با یه دختر اوکی شدم که رابطمون لانگ و مشهد زندگی میکنه
بعد چند وقت اوکی شدیم و من رفتم مشهد به دیدنش از طرف پادگان رفتیم
به هر دری زدم همرو بپیچونم تا برم نیم ساعت ببینمش فقط. دفعه اول که دیدمش دلم خیلی لرزید از شدت ذوق نمیتونستم حرف بزنم فقط نگاش میکردم. پارک بودیم نشسته بودیم که دلو زدم به دریا و بغلش کردم دستاشو گرفتم اولین بارم بود [ادامه داستان](
تجربههای مشترک
0
پسند
نظرات
هنوز نظری وجود ندارد
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک میگذارد!