تجربه فروش کالای پزشکی :
سلام میخواستم از تجربه کارم تو کالا پزشکی بگم
یه آگهی دیدم تو دیوار که گفته بود ۴ تا ۸ و حقوق پنج تومن میده کار هم آموزش میده رفتن برا استخدام صاحبکار آدم سختگیری بود ولی من اعتماد به نفس داشتم برا همین گفت از فردا شروع کن شرایطش برای شروع خیلی عالی بود فقط ۴ ساعت کار و جمعه تعطیل هفته اولم تموم نشده بود ک صاحبکار گفت من دو هفته میرم مسافرت و همکار تایم صبح رو میزارم باهات وقتی برمیگردم باید یاد گرفته باشی تعداد وسایل خییییلی خیلی زیاده و هر کدوم حداقل سه تا اسم متفاوت داشت بعضی از مشتریا میومدن نمیدونستن اسم وسیله ای که میخوان چیه و فقط شکلشو توصیف میکردن یا مثلا میگفتن برا چی استفاده میشه باید یاد میگرفتم که نسخه تعداد زیادی از دکتر هارو بخونم ک کم کم کلا یاد گرفتم هر نوع نسخه ای رو بخونم و عادت کردم کم کم هر مشتری وارد میشد با هر نوع توضیحی که میداد میفهمیدم چی میخواست اما انرژی زیادی ازم برد باید وسایل سبک و سنگین رو دائم جا به جا میکردم از انبار به مغازه از مغازه به انبار هرروز تمیز کاری داشتیم وسایل زیاد و ریز و درشتی بود انرژی میبرد و همکارم همش گوشی گرفته بود و کاری نمیکرد تقریبا بعد از اینکه صاحبکارم برگشت من همه چیو یاد گرفته بودم برا همین گفت که سفته بیار قراره بمونی کارم رو با تمام سختیاش خیلی دوست داشتم ولی صاحبکارم بد بود همش بهونه میگرفت یه روز خیلی خوب بود دو روز خیلی بد آدم مودی بود یه ماه بعد ساعت کارم رو اضافه کرد ولی حقوقم خیلی بهش اضافه نشد به دینم گیر میداد که برا چی شال میزنی برا چی نماز میخونی یا اینکه این رنگ لباس رو نپوش خوشم نمیاد آدم مغرور و خود شیفته ای بود تمام روانمو بهم ریخت اعتماد به نفسم رو داشت ازم میگرفت یا اینکه یه روز تحمل نکردم و زدم بیرون اضافه کاری زیادی داشتم پیشش وای نداد تنها خوبی که داشت حقوق رو یه روز قبل واریز میکرد خوراکی میخرید در کل کارم رو دوست داشتم ولی صاحبکارم مهمتره.
- 😊
سلام میخواستم از تجربه کارم تو کالا پزشکی بگم
یه آگهی دیدم تو دیوار که گفته بود ۴ تا ۸ و حقوق پنج تومن میده کار هم آموزش میده رفتن برا استخدام صاحبکار آدم سختگیری بود ولی من اعتماد به نفس داشتم برا همین گفت از فردا شروع کن شرایطش برای شروع خیلی عالی بود فقط ۴ ساعت کار و جمعه تعطیل هفته اولم تموم نشده بود ک صاحبکار گفت من دو هفته میرم مسافرت و همکار تایم صبح رو میزارم باهات وقتی برمیگردم باید یاد گرفته باشی تعداد وسایل خییییلی خیلی زیاده و هر کدوم حداقل سه تا اسم متفاوت داشت بعضی از مشتریا میومدن نمیدونستن اسم وسیله ای که میخوان چیه و فقط شکلشو توصیف میکردن یا مثلا میگفتن برا چی استفاده میشه باید یاد میگرفتم که نسخه تعداد زیادی از دکتر هارو بخونم ک کم کم کلا یاد گرفتم هر نوع نسخه ای رو بخونم و عادت کردم کم کم هر مشتری وارد میشد با هر نوع توضیحی که میداد میفهمیدم چی میخواست اما انرژی زیادی ازم برد باید وسایل سبک و سنگین رو دائم جا به جا میکردم از انبار به مغازه از مغازه به انبار هرروز تمیز کاری داشتیم وسایل زیاد و ریز و درشتی بود انرژی میبرد و همکارم همش گوشی گرفته بود و کاری نمیکرد تقریبا بعد از اینکه صاحبکارم برگشت من همه چیو یاد گرفته بودم برا همین گفت که سفته بیار قراره بمونی کارم رو با تمام سختیاش خیلی دوست داشتم ولی صاحبکارم بد بود همش بهونه میگرفت یه روز خیلی خوب بود دو روز خیلی بد آدم مودی بود یه ماه بعد ساعت کارم رو اضافه کرد ولی حقوقم خیلی بهش اضافه نشد به دینم گیر میداد که برا چی شال میزنی برا چی نماز میخونی یا اینکه این رنگ لباس رو نپوش خوشم نمیاد آدم مغرور و خود شیفته ای بود تمام روانمو بهم ریخت اعتماد به نفسم رو داشت ازم میگرفت یا اینکه یه روز تحمل نکردم و زدم بیرون اضافه کاری زیادی داشتم پیشش وای نداد تنها خوبی که داشت حقوق رو یه روز قبل واریز میکرد خوراکی میخرید در کل کارم رو دوست داشتم ولی صاحبکارم مهمتره.
- 😊
تجربههای شغلی و نکات راهنما
0
پسند
نظرات
هنوز نظری وجود ندارد
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره این تجربه به اشتراک میگذارد!