تجربه خواستگاری :
سلام من ۲۸ سالمه و یه بار در عقد جدا شدم
ولی چون دوشیزه هستم شناسنامه ام سفیده
البته خودم مهندسم و کارمندم
و یه خواستگار دارم که مهندسه اونم و یه کارمنده
البته اون جدا شده ولی شناسنامه ش سفید نیست
ایشون از ابتدا گفتن که اصلا و ابدا نمیتونن هیچ طلایی برای من بگیرن بخاطر شرایط مالی اینجوری به من گفتن و اینکه هیچ مراسمی و عروسی حتی در حد خانوادگی ام اصلا نمیگیرن و گفتن که مطلقا حق نداری ارشد بخونی و با ادامه تحصیل همسر به شدت مخالفن
چندیدن بار بیرون رفتیم با اینکه ماشین داشت نیومد دنبالم یه جا تو پارک قرار میذاشت و بعدشم از اونور میرفت با موتور
من این حرکات برام عجیبه
مثلا گفت از اونایی نیست که گل بخره و اینا
و حرف از حلقه نقره میزد
من بهش گفتم خب تو چه هزینه ایی میخای بکنی برای ازدواجت همه چیو که حذف کردی
گفت همینه ماشین دارم و قراره در آینده خرج مونو بدم چشمت و پر نمیکنه؟
بهش گفتم یه مراسم کوچیک بگیرم هزینه هاش نصف گفت اصلا چرا میخای منو بندازی تو هزینه های گزاف😁
و حتی یه بار آبمیوه گرفت بعدا گفت ناراحت شدم تعارف نکردی که حساب کنی مگه نمیخای شریک بشی
من قبلا بهش گفته بودم که خونه دارم و طلا ام زیاد دارم چشمم به این نیست کسی برام بیاره ولی احترام اینه که یه مراسم کوچیک بگیریم
گفت خوبه یه بار عقد کردی اینقد دنبال مراسمی
۲۸ سالته و سن باروری تو داره میگذره
یه جورایی بهم گفت سن بالا پس باید شرایط من برات راضی کننده باشه😐
بچه ها من واقعا خودمو اونقدر سن بالا نمیبینم که راضی به این چیزا و حقارت ها بشم
درسته مایلم ازدواج کنم ولی دیگه نه با کسی که هیچ ارزشی واسم قائل نیست!
تازه همش از دخترای روستا تعریف میکرد که زود ازدواج میکنن و حرف شوهر گوش میکنن
بهش گفتم ببین من یه خواهرم دکتره یکی وکیل اگه فرهنگ روستایی و اینا دوست داری برو بگیر
میدونم که چشمش شاید پول و اینارو گرفته ولی نمیتونه از فرهنگش فاصله بگیره
بخاطر همین حرفا کلی توهین کرد که فکرت زشته و کوچیک وایناست که مراسم میخای
و فکر میکنی حتما باید برات هزینه کنم
دوستان حق با کیه؟
من هزینه ی زیادی نخاستم حتی گفت طلا نمیارم گفتم باشه
گفت ارشد نخون گفتم باشه
دیگه با لحن تحکمی گفت مراسم بی مراسم احساس حقارت کردم این چطوری میخاد با من رفتار کنه الان که اینجوریه!
ردش کردم.
- 😡
سلام من ۲۸ سالمه و یه بار در عقد جدا شدم
ولی چون دوشیزه هستم شناسنامه ام سفیده
البته خودم مهندسم و کارمندم
و یه خواستگار دارم که مهندسه اونم و یه کارمنده
البته اون جدا شده ولی شناسنامه ش سفید نیست
ایشون از ابتدا گفتن که اصلا و ابدا نمیتونن هیچ طلایی برای من بگیرن بخاطر شرایط مالی اینجوری به من گفتن و اینکه هیچ مراسمی و عروسی حتی در حد خانوادگی ام اصلا نمیگیرن و گفتن که مطلقا حق نداری ارشد بخونی و با ادامه تحصیل همسر به شدت مخالفن
چندیدن بار بیرون رفتیم با اینکه ماشین داشت نیومد دنبالم یه جا تو پارک قرار میذاشت و بعدشم از اونور میرفت با موتور
من این حرکات برام عجیبه
مثلا گفت از اونایی نیست که گل بخره و اینا
و حرف از حلقه نقره میزد
من بهش گفتم خب تو چه هزینه ایی میخای بکنی برای ازدواجت همه چیو که حذف کردی
گفت همینه ماشین دارم و قراره در آینده خرج مونو بدم چشمت و پر نمیکنه؟
بهش گفتم یه مراسم کوچیک بگیرم هزینه هاش نصف گفت اصلا چرا میخای منو بندازی تو هزینه های گزاف😁
و حتی یه بار آبمیوه گرفت بعدا گفت ناراحت شدم تعارف نکردی که حساب کنی مگه نمیخای شریک بشی
من قبلا بهش گفته بودم که خونه دارم و طلا ام زیاد دارم چشمم به این نیست کسی برام بیاره ولی احترام اینه که یه مراسم کوچیک بگیریم
گفت خوبه یه بار عقد کردی اینقد دنبال مراسمی
۲۸ سالته و سن باروری تو داره میگذره
یه جورایی بهم گفت سن بالا پس باید شرایط من برات راضی کننده باشه😐
بچه ها من واقعا خودمو اونقدر سن بالا نمیبینم که راضی به این چیزا و حقارت ها بشم
درسته مایلم ازدواج کنم ولی دیگه نه با کسی که هیچ ارزشی واسم قائل نیست!
تازه همش از دخترای روستا تعریف میکرد که زود ازدواج میکنن و حرف شوهر گوش میکنن
بهش گفتم ببین من یه خواهرم دکتره یکی وکیل اگه فرهنگ روستایی و اینا دوست داری برو بگیر
میدونم که چشمش شاید پول و اینارو گرفته ولی نمیتونه از فرهنگش فاصله بگیره
بخاطر همین حرفا کلی توهین کرد که فکرت زشته و کوچیک وایناست که مراسم میخای
و فکر میکنی حتما باید برات هزینه کنم
دوستان حق با کیه؟
من هزینه ی زیادی نخاستم حتی گفت طلا نمیارم گفتم باشه
گفت ارشد نخون گفتم باشه
دیگه با لحن تحکمی گفت مراسم بی مراسم احساس حقارت کردم این چطوری میخاد با من رفتار کنه الان که اینجوریه!
ردش کردم.
- 😡
تجربههای ازدواج و روابط
0
پسند
نظرات
2650 نظراین کجاش مث اونه
من دیپلمم
کارم املاکه
خودم هم رستوران زیاد میرم . چون وقت نمیکنم غذا درست کنم زیاد و حسش نیس
ولی وقتی پسر از من دعوت میکنه بریم بیرون،
اگه بگه بریم کافه کلا کنسله.
تازه وقتی هم میگه بریم رستوران، کلی مسائل دیگشو برانداز میکنم.
روزای اول توجه میکنم که برام چجوری خرج میکنه، وقتی کنار منه به دختر دیگه ای نگاه میکنه یا نه
یا حتی وقتی من حواسم نیست.
برام کادو میخره؟ وقتی میره بیرون به فکر این هست یه چیزی بگیره ک من خوشحال شم؟
خودش میاد دنبالم یا از من میخواد برم پیشش؟
درکل باید اون تلاش کنه که تورو راضی کنه که ارزششو داره باهاش وقت بگذرونی و به ازدواج فکر کنی.
نه اینکه تو بخوای طبق میل اون زندگی کنی.
بعد یه آدم ناشور بیاد اینجوری رفتار کنه باهاش😐
بعد تازه خودش اینه خانوادش حتما صددرجع بدترن
بعضیا شتر مرغن