تجربه ازدواج سنتی :
سلام من از بچگیم از ازدواج سنتی بدم میومد اما توی ۲۲ سالگی به اجبار با یه آقای ۲۶ ساله ازدواج کردم ایشون با من رفتار خیلی خوب و مهربونی داشت اما بسیار زیاد خسیس بود و معذرت میخوام تو رابطه خیلی خشن بود
ایشون بخاطر کارشون شب کار بودن و شبا میرفتن سرکار منم همیشه فکر میکردم که میره سرکار اما اون آقا یسری شبا رو میرفت خونه ی دوست دخترش زمانی هم که من این موضوع رو متوجه شدم حامله بودم اما دلم نیومد بچمو سقط کنم تمام طول بارداری خونه پدرمادرم بودم و وقتی بچه م بدنیا اومد به هزار زور و بدبختی دوندگی خودم و خانوادم هم طلاق گرفتم هم بچمو پیش خودم نگه داشتم
خواستم بگم به هر آدمی اعتماد نکنید اینکه رفتار خوبی دارن دلیل بر اینکه بهتون وفادارن نیست مثل من ساده نباشید
الان هم تو کل فامیل پشت سرم حرف میزنن که لابد من مشکلی داشتم که خیانت کرده اما بهرحال مهم نیست برام هدف من فقط رفاه و تربیت بچمه.
- 🫐
سلام من از بچگیم از ازدواج سنتی بدم میومد اما توی ۲۲ سالگی به اجبار با یه آقای ۲۶ ساله ازدواج کردم ایشون با من رفتار خیلی خوب و مهربونی داشت اما بسیار زیاد خسیس بود و معذرت میخوام تو رابطه خیلی خشن بود
ایشون بخاطر کارشون شب کار بودن و شبا میرفتن سرکار منم همیشه فکر میکردم که میره سرکار اما اون آقا یسری شبا رو میرفت خونه ی دوست دخترش زمانی هم که من این موضوع رو متوجه شدم حامله بودم اما دلم نیومد بچمو سقط کنم تمام طول بارداری خونه پدرمادرم بودم و وقتی بچه م بدنیا اومد به هزار زور و بدبختی دوندگی خودم و خانوادم هم طلاق گرفتم هم بچمو پیش خودم نگه داشتم
خواستم بگم به هر آدمی اعتماد نکنید اینکه رفتار خوبی دارن دلیل بر اینکه بهتون وفادارن نیست مثل من ساده نباشید
الان هم تو کل فامیل پشت سرم حرف میزنن که لابد من مشکلی داشتم که خیانت کرده اما بهرحال مهم نیست برام هدف من فقط رفاه و تربیت بچمه.
- 🫐
تجربههای ازدواج و روابط
0
پسند
نظرات
1270 نظربا بچه هام فاصله سنی کم دارم.
و زود ازدواج کردم
ولی در شهری زندگی می کنیم که زادگاهم نیست و مهاجر هستیم و شناخت نداریم.
چطور می تونیم قبول کنیم این مقادیر رو؟
و هر لحظه تنمون نلرزه که می خواد این دخترخانم چطور زندگی اش رو بچینه که نذاره اجرا؟
همین شده بود یکی از دلایل بهم زدنشون.
که چی چرا همچین پیشنهادی دادید
برای همینه اینقدر گره افتاده و مشکل شده.
مهریه زیاد مثلا بعد مرگ همسر چقدر کمک میکنه.
مهریه در حدی باشه که شمااگه جوون باشی تمایل داشته باشی دوباره ازدواج کنید به نفعتون هست.
ازدواج یه وسیله برای بستن زندگی نیست طوری ک کامل حس بی نیازی کنیم
من 50و چن سالمه.
بعد ازدواج رفتم دانشگاه.
بعد اینکه پسرهام از آب و گل درامدن.
هنوز هم دارم کار می کنم.
مثلا الان کار نمی کردم مشغول عمل جراحی و بوتاکس و مشغول شدن به درد هام بودم به نفعم بود.
یه جایی از زندگی حتی با داشتن همسر زندگی عادی میشه و خودتی و خودت.
در ثانی ارث زن و پسر تقریبا مساوی هست.
اینو بعد فوت پدرشوهر و مادرشوهرم متوجه شدم.
پسر من دکترا داره و درامد خوبی هم داره.
مورد آخر که آشنا شد پدر دختر بجای مهریه درخواست کرد تنها ملکی که داره همون یه آپارتمان رو قبل عقد یا یه روز بعد عقد به اسمش کنه که هر چی فک کردیم چون امکان شناخت کامل نداشتیم نتونست راضی بشه.
مورد قبلی هم به این دلیل نشد که اولتیماتوم دادن باید تا چند ماه خونه بخری بعد عقد کنیم
خلاصه که نمی دونم مشکل از پسرم هست که اینقدر دخترها توقع دارن؟
داره سنش از 35 می گذره و خوب نیست
مردایی که شما میشناسی شبیه پدر خودتن که خوشبختی بچه شون رو در مهریه زیاد میبینن.
از نسل قدیم توقعی نیست ولی شما که ارشد داری سعی کن آگاهانه تر تصمیم بگیری.
با این نگاه عاقل اندر صفیه راه به جایی نمیبرید.
فقط خوب گفتی خدا عاقبت به خیرمون کنه