تجربه ازدواج :
سلام من میخواستم از تجربه همسر سمی براتون بگم
من سنم خیلی کم بود ک ازدواج کردم با یه آقایی کدحدودا 12/13سال ازم بزرگتر بود ولی خب چون من خیلی بچه بودم و بیشتر بخاطر وضعیت سمی زیادی ک بابام تو خونه درست میکرد خیلی اذیت میشدم قرار شد با این آقا ازدواج کنم همه همیشه از خوبی ایشون حرف میزدن و یکبار هیشکی از بدی ایشون نگفت و چونکه همه چیزش هم تکمیل بود خونه ماشین و ..... دیگه یه دختر چی میخاد منم فکر کردم خیلی آدم خوبیه و خوشبخت میشم ولی حیف 🫠
ک اینجوری نبود بعد چند وقت ک تو عقد بودیم فهمیدم این آقا چقدر بچه ننه هست جلو همه داد میزد ک مادر یکی زن خیلی هست ولی خب بازم چون بچه بودم نمیدونم چرا اصلا نمیفهمیدم اصلا واسم مهم نبود نمیفهمیدم ک چ حرف های داره بهم میزنه و چقدر توهین بهم میشه خلاصه ک ما بعد چند ماه عقد عروسی گرفتیم و من هیچی هیچی از پول عروسی حتی شاباش قسمت خانوم هارو ندیدم در صورتی ک نزدیک 100تومن شود کرده بود اینا گذشت و چون من خیلی وابستش هستم نمیتونم ازش جدا شم نمیدونم چرا واقعا انگار ذهنم قفل شده
اخلاق خوب داره ولی اخلاق بد بیشتر بد دله و عقاید خودشو به من تحمیل میکنه همه آزادی منو گرفته ولی کم کم به من میده ک من فکر کنم چقدر خوبه ولی خب حق طبیعی من رو ازم گرفته ولی شوهر های دوستام اینجوری نیستن مثلا نمیزارن ما باهم دوستانه یجایی بریم برای همین همیشه به من میگن تو خیلی خوشبختی شوهرت خیلی خوبه و اینا.
- 👀
سلام من میخواستم از تجربه همسر سمی براتون بگم
من سنم خیلی کم بود ک ازدواج کردم با یه آقایی کدحدودا 12/13سال ازم بزرگتر بود ولی خب چون من خیلی بچه بودم و بیشتر بخاطر وضعیت سمی زیادی ک بابام تو خونه درست میکرد خیلی اذیت میشدم قرار شد با این آقا ازدواج کنم همه همیشه از خوبی ایشون حرف میزدن و یکبار هیشکی از بدی ایشون نگفت و چونکه همه چیزش هم تکمیل بود خونه ماشین و ..... دیگه یه دختر چی میخاد منم فکر کردم خیلی آدم خوبیه و خوشبخت میشم ولی حیف 🫠
ک اینجوری نبود بعد چند وقت ک تو عقد بودیم فهمیدم این آقا چقدر بچه ننه هست جلو همه داد میزد ک مادر یکی زن خیلی هست ولی خب بازم چون بچه بودم نمیدونم چرا اصلا نمیفهمیدم اصلا واسم مهم نبود نمیفهمیدم ک چ حرف های داره بهم میزنه و چقدر توهین بهم میشه خلاصه ک ما بعد چند ماه عقد عروسی گرفتیم و من هیچی هیچی از پول عروسی حتی شاباش قسمت خانوم هارو ندیدم در صورتی ک نزدیک 100تومن شود کرده بود اینا گذشت و چون من خیلی وابستش هستم نمیتونم ازش جدا شم نمیدونم چرا واقعا انگار ذهنم قفل شده
اخلاق خوب داره ولی اخلاق بد بیشتر بد دله و عقاید خودشو به من تحمیل میکنه همه آزادی منو گرفته ولی کم کم به من میده ک من فکر کنم چقدر خوبه ولی خب حق طبیعی من رو ازم گرفته ولی شوهر های دوستام اینجوری نیستن مثلا نمیزارن ما باهم دوستانه یجایی بریم برای همین همیشه به من میگن تو خیلی خوشبختی شوهرت خیلی خوبه و اینا.
- 👀
تجربههای ازدواج و روابط
0
پسند
نظرات
412 نظرهمه عیبهایی دارن
درسته که بعضی عیبها عادت بهش یا کنار اومدن باهاش سخته ، ولی سازش نیمی از عقله ، بهتره که آدم فکرای مثبت کنه
منم وقتی از همسرم عصبانی مىشم فکرای منفی میاد سراغم ، حالا به درست یا غلط بودنش کاری ندارم ولی یه کم حرص میخورم بعد سعی میکنم فراموش کنم،خیلی به نکات منفی گیر نمیدم،اینطوری راحتتر میگذره
آدم خلقتش اینه تنها نمیتونه زندگی کنه،احتیاج به تشکیل خانواده و همسر داره،اگه این نشه افسرده میشه،چون تنهایی سخته،تنهایی به کنار ،مسائل دیگه هم هست که باید در نظر گرفت،وقتی همشو کنار هم بزاری، جدایی آخرین گزینه میشه
یه چیز دیگه هم هست اونم اینکه آدم موقع ناراحتی هرحرفی میگه،زیاد جدی نگیرین
مشکل شرایط اقتصادیه
بد شد💀💀💀💀
هم خودش هم بچه هاش
به دل اگه باشه بعدا دلشو میزنه حتی نمیخواد صداشو بشنوه
طلاق میگیره بچه هاش اواره میشن
تا قبل بچه دار شدن جدا بشه بعدا میگه خوب شد ازش طلاق گرفتم، سختی ددشت ولی تموم شد
واقعا اون بیرون برات ریدن قبل بچه دار شدن اولین زندگیتو نابود نکن