تجربه درمان لکهبینی (قاعدگی):
سلام. من یادمه از کلاس ششم قاعدگی میشدم. فقط یک سال طول کشید تا قاعدگیم مرتب بشه و تاریخش بیاد سرجاش.
بعد از اون، در شانزده سالگی، (دقیقاً موقع ورود به هنرستان) قاعدگیم کاملاً بههم ریخت و یادمه مثلاً سه چهار ماه پشت سر هم همش لکه بینی داشتم.
کلی رفتم دنبال دوا درمان، چندبار سونوگرافی و آزمایش هورمون دادم؛ اما همش دکترها میگفتن هیچ مشکلی نداری، خداروشکر سالمی و بعد هم برای دو ماه قرص الدی با یک تجویز خاص میدادند و میگفتند بعد یک مدت خوب میشی.
اما خوب نمیشدم.
به یکی دو نفر مامانم گفته بود، گفته بودن از استرسه و دختر اونها هم همین مشکل را داشتن و بخاطر استرس و فشار عصبی بوده.
بعد من برام عجیب بود و میگفتم من که استرس ندارم (درصورتی که من از وقتی وارد هنرستان شده بودم، بخاطر کنکورم استرس داشتم همش.)
و میدونید چرا با اینکه هنرستانی هستم و کنکورم بخاطر متقاضیان کمتر، راحتتره، برای کنکورم استرس داشتم؟ چون یکی از معلم تخصصیامون مشاور کنکور بود و هر روز سر کلاس از کنکور حرف میزد و میگفت کنکور شما خیلی سخته و فلان و بیسار. همش هم بخاطر اینکه ما بریم باهاش برنامه برداریم! (بگذریم که چقدر هم بد برنامه میریخت!)
انقد میگفت که کنکور برام تروما شده بود.
از اون طرف هم برای درسام و پروژههای کدنویسی و طراحی سایت خیلی حرص میخوردم.
امسال که دوازدهم هستم، سعی کردم با مدیتیشن و روشهای آرامسازی ذهن، حال خودم را خوب کنم و باورتون نمیشه اگر بگم همین که ذهنم آروم شد و روی خودم تمرکز کردم، چقدر از هر لحاظ حالم خوب شد.
هم قاعدگیم خوب شد و هم ارتباطاتم با اطرافیان و هم درسهام و هم اعتماد بنفسم و توسعه فردیم...
بعد از اون، برای گسترش دایره ارتباطاتم یک دوست صمیمی پیدا کردم که خیلی دوستش داشتم؛ ولی بعد از یک مدت دیگه بهم محل نداد و سر اون هم خیلی اضطراب گرفتم و غم بزرگی را تجربه کردم که در اون مدت زمانی که غم داشتم هم دوباره قاعدگیم نامنظم شد؛ ولی وقتی توی ذهنم حلش کردم، دوباره قاعدگیم منظم شد.
و الان که دقت میکنم، میبینم هر وقت در یک موقعیت چالشبرانگیز قرار میگیرم و بهجای پیدا کردن راهحل، استرس و اضطراب بر من غلبه میکنه، لکهبینیهام شروع میشه.
مامان من به هر آشنایی که دختر داشته گفته اینو، اونام گفتن دختر مام اینطوریه. نمیدونم شمایی که میخونید هم این مشکل را دارید یا نه؛ اما اگر دارید، احتمال زیاد از اضطراب و استرسه. سعی کنید روی خودتون خیلی تمرکز کنید و خودآگاهی کسب کنید تا بتونید استرستون را کم کنید.
ممنونم از اینکه تا انتها خوندید😊🌸.
- 🖼
سلام. من یادمه از کلاس ششم قاعدگی میشدم. فقط یک سال طول کشید تا قاعدگیم مرتب بشه و تاریخش بیاد سرجاش.
بعد از اون، در شانزده سالگی، (دقیقاً موقع ورود به هنرستان) قاعدگیم کاملاً بههم ریخت و یادمه مثلاً سه چهار ماه پشت سر هم همش لکه بینی داشتم.
کلی رفتم دنبال دوا درمان، چندبار سونوگرافی و آزمایش هورمون دادم؛ اما همش دکترها میگفتن هیچ مشکلی نداری، خداروشکر سالمی و بعد هم برای دو ماه قرص الدی با یک تجویز خاص میدادند و میگفتند بعد یک مدت خوب میشی.
اما خوب نمیشدم.
به یکی دو نفر مامانم گفته بود، گفته بودن از استرسه و دختر اونها هم همین مشکل را داشتن و بخاطر استرس و فشار عصبی بوده.
بعد من برام عجیب بود و میگفتم من که استرس ندارم (درصورتی که من از وقتی وارد هنرستان شده بودم، بخاطر کنکورم استرس داشتم همش.)
و میدونید چرا با اینکه هنرستانی هستم و کنکورم بخاطر متقاضیان کمتر، راحتتره، برای کنکورم استرس داشتم؟ چون یکی از معلم تخصصیامون مشاور کنکور بود و هر روز سر کلاس از کنکور حرف میزد و میگفت کنکور شما خیلی سخته و فلان و بیسار. همش هم بخاطر اینکه ما بریم باهاش برنامه برداریم! (بگذریم که چقدر هم بد برنامه میریخت!)
انقد میگفت که کنکور برام تروما شده بود.
از اون طرف هم برای درسام و پروژههای کدنویسی و طراحی سایت خیلی حرص میخوردم.
امسال که دوازدهم هستم، سعی کردم با مدیتیشن و روشهای آرامسازی ذهن، حال خودم را خوب کنم و باورتون نمیشه اگر بگم همین که ذهنم آروم شد و روی خودم تمرکز کردم، چقدر از هر لحاظ حالم خوب شد.
هم قاعدگیم خوب شد و هم ارتباطاتم با اطرافیان و هم درسهام و هم اعتماد بنفسم و توسعه فردیم...
بعد از اون، برای گسترش دایره ارتباطاتم یک دوست صمیمی پیدا کردم که خیلی دوستش داشتم؛ ولی بعد از یک مدت دیگه بهم محل نداد و سر اون هم خیلی اضطراب گرفتم و غم بزرگی را تجربه کردم که در اون مدت زمانی که غم داشتم هم دوباره قاعدگیم نامنظم شد؛ ولی وقتی توی ذهنم حلش کردم، دوباره قاعدگیم منظم شد.
و الان که دقت میکنم، میبینم هر وقت در یک موقعیت چالشبرانگیز قرار میگیرم و بهجای پیدا کردن راهحل، استرس و اضطراب بر من غلبه میکنه، لکهبینیهام شروع میشه.
مامان من به هر آشنایی که دختر داشته گفته اینو، اونام گفتن دختر مام اینطوریه. نمیدونم شمایی که میخونید هم این مشکل را دارید یا نه؛ اما اگر دارید، احتمال زیاد از اضطراب و استرسه. سعی کنید روی خودتون خیلی تمرکز کنید و خودآگاهی کسب کنید تا بتونید استرستون را کم کنید.
ممنونم از اینکه تا انتها خوندید😊🌸.
- 🖼
تجربههای درمان اختلالات روانی
0
پسند
نظرات
355 نظرتبریک گفت یا نه؟
حداقل در نوع خودت تکی
تو رو از همنوعات متمایز میکنه
اما من شب تولدم چون برام کاری نکرد یا حرکتی نزد یا حتی تو این ۳ ماه یبارم نیومد دیدنم کات کردم خودم...
چون حس میکردم دوسم نداره یا حیاط خلوتشم حتی شب تولدمم اصلا حرف از دیدار نزد یا حتی در حد ی شاخه گلم خشحالم نکرد با آینکه وضع مالیشم خوب بودددد
رفیقام امروز میگفتن تو بچگانه فکر کردی پسره تو مرحله آشنایی بوده و اصلا همچین وظیفه ای نداشته یا نمدونسته یا هرچی...
حس میکنم خیلی بی تجربه و بچم نمتونم فرق دوست داشتن یا نداشتن رو بفهمم... دوس دارم تو جایگاهی ک هستم دیده بشم و برام ارزش قائل بشن اما نمدونم چطور رفتار کنم
الانم واقعا دلم گرفته هرچی خدارو صدا میزنم نمیفهمه پشیمونم خیلی پشیمونم...
خیلی بهم گفتن کارت درست بوده اما نمدونم چکار کنم
شما بودید چیکار میکردی جای من؟
پیام بدم یا پیام ندم و صبر کنم اگه قسمتم باشه برمیگرده خودش...
میگفت خیلی دوسم داره و تو نبودم خیلی اذیت میشده
نظراتتونو با دلیل بهم بگید ✨