تجربه ی از دست دادن پدر :
درمورد فوت پدر میخام براتون بگم، خب توی روزای اول همه چیز به بدترین حالت میگذره،همه خاطرات میاد تو ذهن و هی مرور میشه و غم رو بیشتر میکنه، من بشخصه بد ترین روز های عمرم بود و هیچ وقت مراسم خاکسپاری یادم نمیره، تا قبل از خاکسپاری مثل دیونها فک میکردم ممکنه خاب باشم یا ممکنه دوباره پدر رو زنده ببینم ولی بعد از خاکسپاری فهمیدم همه چیز تموم شده، غیر از غم از دست دادن یه سری حرفا که شنیده میشه از بقیه خیلی سخته، این که میخان عادی جلوه بدن، پچ پچ میکنن درمورد مسائل مالی و هزارتا چیز بیاهمیت و شاید عذابآور، من پیر شدم مامانم رو چند روز دیدم، خودم قفسه سینم تا چند مدت احساس گرفتی و درد دادشت، از اینا که بگذریم توی ماه های بعد یه سری چیزایی که قبلا روال بود تو خونه عوض میشه، مثل تایم غذا که معمولاً با اومدن پدر تنظیم میشه، این که پدر دیگه نمیاد از سر کار و دور هم نمیشینیم و کسی که از بچگی به بودنش، کاراش، صداش عادت داشتی و نیست، عکسای بی اهمیتی که قبلا گرفته شده حالا ارزشمند میشن چون عادم رو میبره به یه روزی که کنارت بوده و دوس داری برگردی و همونجا بمونی تا ابد.
بعد از چند ماه در کنار غم دوری، از دست دادن و حسرت مسائل مالی خودش رو نشون میده، اگر ارثیه باشه که حرف و حدیث زیاد هست و اگه عروس یا داماد توی خانواده باشن احتمال این که دل خوری پیش بیاد بیشتره.
و در اخر هم خونه ای میمونه که باید مدیریت بشه، کارایی که قبلا پدر یه تنه و بی منت انجام میداد و غرغر میشنید و دم نمیزد رو باید خودت انجام بدی که قطعا چالشهای خودش رو داره ، کارایی مثل مدیریت مالی، خرید، تعمیرات،کارای اداری و...
در کل دیدتون به دنیا و مرگ عوض میشه و احتمالاً اگه مثل من تو سن 20 یا کم تر این اتفاق بیوفته
روی شخصیت، روحیات و تصمیم ها تاثیر مستقیم داره البته این رو تو سن 26سالگی نسبت به بقیه میگم. ایشالله که غم نبینید.
- 🖤
درمورد فوت پدر میخام براتون بگم، خب توی روزای اول همه چیز به بدترین حالت میگذره،همه خاطرات میاد تو ذهن و هی مرور میشه و غم رو بیشتر میکنه، من بشخصه بد ترین روز های عمرم بود و هیچ وقت مراسم خاکسپاری یادم نمیره، تا قبل از خاکسپاری مثل دیونها فک میکردم ممکنه خاب باشم یا ممکنه دوباره پدر رو زنده ببینم ولی بعد از خاکسپاری فهمیدم همه چیز تموم شده، غیر از غم از دست دادن یه سری حرفا که شنیده میشه از بقیه خیلی سخته، این که میخان عادی جلوه بدن، پچ پچ میکنن درمورد مسائل مالی و هزارتا چیز بیاهمیت و شاید عذابآور، من پیر شدم مامانم رو چند روز دیدم، خودم قفسه سینم تا چند مدت احساس گرفتی و درد دادشت، از اینا که بگذریم توی ماه های بعد یه سری چیزایی که قبلا روال بود تو خونه عوض میشه، مثل تایم غذا که معمولاً با اومدن پدر تنظیم میشه، این که پدر دیگه نمیاد از سر کار و دور هم نمیشینیم و کسی که از بچگی به بودنش، کاراش، صداش عادت داشتی و نیست، عکسای بی اهمیتی که قبلا گرفته شده حالا ارزشمند میشن چون عادم رو میبره به یه روزی که کنارت بوده و دوس داری برگردی و همونجا بمونی تا ابد.
بعد از چند ماه در کنار غم دوری، از دست دادن و حسرت مسائل مالی خودش رو نشون میده، اگر ارثیه باشه که حرف و حدیث زیاد هست و اگه عروس یا داماد توی خانواده باشن احتمال این که دل خوری پیش بیاد بیشتره.
و در اخر هم خونه ای میمونه که باید مدیریت بشه، کارایی که قبلا پدر یه تنه و بی منت انجام میداد و غرغر میشنید و دم نمیزد رو باید خودت انجام بدی که قطعا چالشهای خودش رو داره ، کارایی مثل مدیریت مالی، خرید، تعمیرات،کارای اداری و...
در کل دیدتون به دنیا و مرگ عوض میشه و احتمالاً اگه مثل من تو سن 20 یا کم تر این اتفاق بیوفته
روی شخصیت، روحیات و تصمیم ها تاثیر مستقیم داره البته این رو تو سن 26سالگی نسبت به بقیه میگم. ایشالله که غم نبینید.
- 🖤
تجربههای ازدواج و روابط
0
پسند
نظرات
639 نظراینکه پسر اگه طرف رو دوست داشته باشن حتی اگه دستشون خالی خالی هم باشه خیلی خوب بلدن از اونیکه میخوانش دلبری کنن
تو هیچ وقت اولویت های خودتو پایین نیار منتظر بمون ادمی که مال توئه بیاد سمتت
اینکه گفته تو نبودن تو اذیت شده کانلا دروغه چون پسر ها هیچ وقت به هیچ گزینه ای اگه احتمال برگشت داشته باشه نه نمیگن
حتی اگر توی مراحل آشنایی بوده باشید و اون درحال تصمیم گیری بوده بازم این یعنی تناسب اخلاقی و رفتاری نداشتید و خب نتونستی شما کنار بیای
بنظرم بهترین کار و کردی چون اگر ادامه میدادی وابسته تر میشدی و چون تناسب رفتاری نداشتید کنار نمیومدید و هردو طرف اذیت میشدید