U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
November 12, 2025 at 04:29 PM
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏تجربه ی از دست دادن پدر :

درمورد فوت پدر میخام براتون بگم، خب توی روزای اول همه چیز به بدترین حالت میگذره،همه خاطرات میاد تو ذهن و هی مرور میشه و غم رو بیشتر میکنه، من بشخصه بد ترین روز های عمرم بود و هیچ وقت مراسم خاکسپاری یادم نمیره، تا قبل از خاکسپاری مثل دیونها فک میکردم ممکنه خاب باشم یا ممکنه دوباره پدر رو زنده ببینم ولی بعد از خاکسپاری فهمیدم همه چیز تموم شده، غیر از غم از دست دادن یه سری حرفا که شنیده میشه از بقیه خیلی سخته، این که میخان عادی جلوه بدن، پچ پچ میکنن درمورد مسائل مالی و هزارتا چیز بی‌اهمیت و شاید عذاب‌آور، من پیر شدم مامانم رو چند روز دیدم، خودم قفسه سینم تا چند مدت احساس گرفتی و درد دادشت، از اینا که بگذریم توی ماه های بعد یه سری چیزایی که قبلا روال بود تو خونه عوض میشه، مثل تایم غذا که معمولاً با اومدن پدر تنظیم میشه، این که پدر دیگه نمیاد از سر کار و دور هم نمیشینیم و کسی که از بچگی به بودنش، کاراش، صداش عادت داشتی و نیست، عکسای بی اهمیتی که قبلا گرفته شده حالا ارزشمند میشن چون عادم رو میبره به یه روزی که کنارت بوده‌ و دوس داری برگردی و همونجا بمونی تا ابد.
بعد از چند ماه در کنار غم دوری، از دست دادن و حسرت مسائل مالی خودش رو نشون میده، اگر ارثیه باشه که حرف و حدیث زیاد هست و اگه عروس یا داماد توی خانواده باشن احتمال این که دل خوری پیش بیاد بیشتره.
و در اخر هم خونه ای میمونه که باید مدیریت بشه، کارایی که قبلا پدر یه تنه و بی منت انجام میداد و غرغر میشنید و دم نمیزد رو باید خودت انجام بدی که قطعا چالش‌های خودش رو داره ، کارایی مثل مدیریت مالی، خرید، تعمیرات،کارای اداری و...
در کل دیدتون به دنیا و مرگ عوض میشه و احتمالاً اگه مثل من تو سن 20 یا کم تر این اتفاق بیوفته
روی شخصیت، روحیات و تصمیم ها تاثیر مستقیم داره البته این رو تو سن 26سالگی نسبت به بقیه میگم. ایشالله که غم نبینید.
- 🖤
تجربه‌های ازدواج و روابط
0 پسند

نظرات

639 نظر
A
ناشناس
November 14, 2025 at 09:22 AM
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 09:22 AM
منظورم فوق تخصص
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 09:04 AM
من ۱۶ سالمه و تازه از دستش دادم و جدیدا عذاب وجدان شدیدی دارم
احساس میکنم شاید اونقد که باید پیشش نبودم و شاید از من راضی نبود چون سرطان داشت و بیشتر مادر و خواهرم پیشش بودن تو بیمارستان و من نقشی نداشتم چون از نظرشون بچه بودم
و روز قبل از فوتش یه حسی بهم میگفت پاشو برو ببینش و خودم تنها پاشدم رفتم مشهد بیمارستان
و اونجا با اینکه منو دید ولی یک لبخندم نزد بهم اونجا احساس کردم که شاید واسش بی اهمیت شدن یا ازم راضی نیست ولی کاری از دستم برنمیومد و روز بعدش فوت کرد
سه ماه گذشته ولی هنوز اینقد بهش فکر میکنم که دارم دیوونه میشم
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 08:57 AM
😐😐😐😐😐
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 08:56 AM
ديگه نميخواي ادامه تحصيل بدي
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 08:56 AM
بسلامتی انشاالله
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 08:55 AM
پسر خاله منم سه ماه ديگه مياد المان برا تخصص
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 08:55 AM
ممنونم خدا رفتگان شما رو هم غریق رحمتش کنه
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 08:54 AM
خدا رحمت كنه
0 پسند
A
ناشناس
November 14, 2025 at 08:54 AM
نه دو سال و نیمه از دست دادم
0 پسند

ثبت نظر شما