تجربه ی خ و د ک ش ی با قرص :
بچها اول بگم که لطفا لطفا هروقت فکر خ و د ک ش ی به سرتون زد حتما با یکی صحبت کنید حتی اگه کسی نبود بگیرید بخوابید ولی انجامش ندین چون اگه خدا نخواد هرکاری هم کنید نمیمیرید و بعدش پشیمون میشین
من چون کات کرده بودم و با خانوادم هم دعوام شده بود از زندگیم نا امید شده بودم و هیچ انگیزه ای برای زنده موندن نداشتم این شد که سه چهار بسته قرص کپسول ۵۰۰ برداشتم و از خونه زدم بیرون
رفتم کوچه ی بغلیمون و پیش ی ساختمون خرابه ای رو جدول نشستم
ی بطری اب هم از قبل گرفته بودم
درحالی که بلند بلند گریه میکردم قرصارو خوردم یهو حمله عصبی بهم دست داد دست و پام وحشتناک میلرزید سرم تیر میکشید و نفسم بالا نمیومد و قرصا هم داشتن تاثیر میزاشتن روم خلاصه که وحشتناک حالم بد بود رسما دیگه داشتم تشنج میکردم ک از صدای گریه هام یه زنه ای اومد نشست پیشم که گوشیم زنگ خورد، دوستم بود و اون زنه جواب داد ادرس داد و دوستم اومد با امبولانس رفتیم بیمارستان
فشارم تا ۱۸ هم رفته بود و صورتم داشت کهیر میزد و رسما به غلط کردن افتادم چون اصلا بیهوش نشدم و داشتم درد میکشیدم فقط
توی بیمارستان کلی ترسوندنم میگفتن کبد و کلیه هات از کار میوفته و..
از ساعت ۲ ظهر تا ۱۱ شب توی اورژانس بودم و معده مو شست و شو میدادن یه لوله از تو دماغم رد کردن تا توی معدم که وحشتناک درد داشت و فقط جیغ میزدم
با اون لوله سرم میزدن توی معدم برا شست و شو و هر لحظه که اون لوله تو گلوم بود عذاب میکشیدم گلوم درد میکرد و حتی نمیتونستم درست اب دهنمو قورت بدم و حرف بزنم
گریه میکردم و از پرستارا خواهش میکردم لوله رو در بیارن ولی تقریبا ۷ یا ۸ ساعتی توی گلوم بود بعدش بردنم بخش و ۳ روز بستری بودم
خلاصه به درد و زجری که کشیدم نمیارزید چون تا خدا نخواد یه برگ از روی درخت نمیوفته چه برسه به مردن یه ادم
اون لحظه هیچکی کنار من نبود هیچکی به فکر من نبود حتی اونی که دوسش داشتم هم میگفت دروغه و برای جلب توجه و من فهمیدم هیچ ادمی ارزش اینو نداره که بخاطرش از زندگیتون بگذرید.
- 💔
بچها اول بگم که لطفا لطفا هروقت فکر خ و د ک ش ی به سرتون زد حتما با یکی صحبت کنید حتی اگه کسی نبود بگیرید بخوابید ولی انجامش ندین چون اگه خدا نخواد هرکاری هم کنید نمیمیرید و بعدش پشیمون میشین
من چون کات کرده بودم و با خانوادم هم دعوام شده بود از زندگیم نا امید شده بودم و هیچ انگیزه ای برای زنده موندن نداشتم این شد که سه چهار بسته قرص کپسول ۵۰۰ برداشتم و از خونه زدم بیرون
رفتم کوچه ی بغلیمون و پیش ی ساختمون خرابه ای رو جدول نشستم
ی بطری اب هم از قبل گرفته بودم
درحالی که بلند بلند گریه میکردم قرصارو خوردم یهو حمله عصبی بهم دست داد دست و پام وحشتناک میلرزید سرم تیر میکشید و نفسم بالا نمیومد و قرصا هم داشتن تاثیر میزاشتن روم خلاصه که وحشتناک حالم بد بود رسما دیگه داشتم تشنج میکردم ک از صدای گریه هام یه زنه ای اومد نشست پیشم که گوشیم زنگ خورد، دوستم بود و اون زنه جواب داد ادرس داد و دوستم اومد با امبولانس رفتیم بیمارستان
فشارم تا ۱۸ هم رفته بود و صورتم داشت کهیر میزد و رسما به غلط کردن افتادم چون اصلا بیهوش نشدم و داشتم درد میکشیدم فقط
توی بیمارستان کلی ترسوندنم میگفتن کبد و کلیه هات از کار میوفته و..
از ساعت ۲ ظهر تا ۱۱ شب توی اورژانس بودم و معده مو شست و شو میدادن یه لوله از تو دماغم رد کردن تا توی معدم که وحشتناک درد داشت و فقط جیغ میزدم
با اون لوله سرم میزدن توی معدم برا شست و شو و هر لحظه که اون لوله تو گلوم بود عذاب میکشیدم گلوم درد میکرد و حتی نمیتونستم درست اب دهنمو قورت بدم و حرف بزنم
گریه میکردم و از پرستارا خواهش میکردم لوله رو در بیارن ولی تقریبا ۷ یا ۸ ساعتی توی گلوم بود بعدش بردنم بخش و ۳ روز بستری بودم
خلاصه به درد و زجری که کشیدم نمیارزید چون تا خدا نخواد یه برگ از روی درخت نمیوفته چه برسه به مردن یه ادم
اون لحظه هیچکی کنار من نبود هیچکی به فکر من نبود حتی اونی که دوسش داشتم هم میگفت دروغه و برای جلب توجه و من فهمیدم هیچ ادمی ارزش اینو نداره که بخاطرش از زندگیتون بگذرید.
- 💔
تجربههای درمان اختلالات روانی
0
پسند
نظرات
1005 نظرباید ظرفیت خودمونو ببریم بالا
اینم بگم الکی انلاینم کسی در کار نیس
مگه هر کی رفت پیش روانپزشک یا روانشناس روانیه؟
این افکارتون مال تقریبا 40 سال پیش
همونطور که دندونتون خراب بشه میرین پیش دندون پزشک
برای بهتر شدن روح و روانتونم باید مراجعه کنید
سعی می کنی که خودتو از مرگ نجات بدی چون جانت برات عزیزه...
بعد نتیجه میگیره که وقتی حس خودکشی میاد سراغت واقعا هدفت مرگ نیست، چون تصوری از مرگ نداری، تو فقط می خوای از اون حس بد (شکست عشقی، مالی، ضرر یا هرچه) که اسیرش شدی خودت رو نجات بدی...
پس خودکشی راه حل نیست.
تو خوابگاه تو عملا سلامت روانتو از دست یه عده به حراج گذاشتی
نمیگم همش بده
جنبه خوب هم زیاد داره ،به آدم استقلال میده ،امکان پیشرفت میده بهت
ولی جنبه منفی هم داره قطعا
و حرف شمارو واقعا تایید میکنم
همه چی بستگی ب شرایط داره
البته سختی ها و مسئولیت های خوابگاه نمیزارع ب خودکشی فکر کنی
هرچند شهر دور فواید خودشم داره ولی استرسای خاص خودشم داره