تجربه از دست دادن مادر :
چند تا پیام قبلی تجربه از دست دادن پدر بود
حالا من تجربه از دست دادن مادر رو میگم به همراه سرطان.
مادر بنده سرطان داشت به مدت 5 سال
سرطان سینه
هر هفته دکتر شهرای دیگه بودیم
هر هفته پول آمپول و سرم
با این حال پدرم با این همه هزینه ولش نکرد
خودش داغون شده بود ولی انگیزه دادن به مادرم رو اولویت میدونست
در آخر وقتی فک کردیم سرطان خوب شده دکتر متوجه یه ریشه مستقیم به قلب شد که درمانش ریسکی بود
درمان صورت گرفت ولی متاسفانه جوابگو نبود
پدر بنده مونده بود با چند میلیارد بدهی به خاطر دارو های مادرم و مادرم که رو تخت افتاده بود و نفس های آخرش رو با کمک دستگاه میکشید و نا امید بود
آخر هم مادر بنده چند روز بعد عید فوت کرد
عیدی ما مراسم ختم بود
سر قبرش فقط زجه میزدم
متاسفانه خانواده ما خانواده ای پسر پرستن
هیچکس به من تسلیت نگفت
پچ پچ ها شروع شد
من 13 ساله مونده بودم با یه داداش کوچیک و یه بابای عصبی شکسته شده که حوصله خودشم نداره چع برسه بچه هاش
روز خاکسپاری با اون حال کل فامیل من رو تک به تک بردن تو اتاق که الان تو مادر این خونه ای باید غذا بپزی جمع کنی مراقب داداشت باشی و و و
قشنگ نبود
نه بچگی کردم نه هیچی با محدودیت و سختگیری
الان 18 ساله ام
به همراه زخم معده تیک عصبی مشکل اعصاب میگرن و و و
چیزای بیشتری هست ولی فعلا کافیه
خلاصه که قدر بدونید
تهش حسرت میمونه.
- 💔
چند تا پیام قبلی تجربه از دست دادن پدر بود
حالا من تجربه از دست دادن مادر رو میگم به همراه سرطان.
مادر بنده سرطان داشت به مدت 5 سال
سرطان سینه
هر هفته دکتر شهرای دیگه بودیم
هر هفته پول آمپول و سرم
با این حال پدرم با این همه هزینه ولش نکرد
خودش داغون شده بود ولی انگیزه دادن به مادرم رو اولویت میدونست
در آخر وقتی فک کردیم سرطان خوب شده دکتر متوجه یه ریشه مستقیم به قلب شد که درمانش ریسکی بود
درمان صورت گرفت ولی متاسفانه جوابگو نبود
پدر بنده مونده بود با چند میلیارد بدهی به خاطر دارو های مادرم و مادرم که رو تخت افتاده بود و نفس های آخرش رو با کمک دستگاه میکشید و نا امید بود
آخر هم مادر بنده چند روز بعد عید فوت کرد
عیدی ما مراسم ختم بود
سر قبرش فقط زجه میزدم
متاسفانه خانواده ما خانواده ای پسر پرستن
هیچکس به من تسلیت نگفت
پچ پچ ها شروع شد
من 13 ساله مونده بودم با یه داداش کوچیک و یه بابای عصبی شکسته شده که حوصله خودشم نداره چع برسه بچه هاش
روز خاکسپاری با اون حال کل فامیل من رو تک به تک بردن تو اتاق که الان تو مادر این خونه ای باید غذا بپزی جمع کنی مراقب داداشت باشی و و و
قشنگ نبود
نه بچگی کردم نه هیچی با محدودیت و سختگیری
الان 18 ساله ام
به همراه زخم معده تیک عصبی مشکل اعصاب میگرن و و و
چیزای بیشتری هست ولی فعلا کافیه
خلاصه که قدر بدونید
تهش حسرت میمونه.
- 💔
تجربههای پزشکی و درمانی
0
پسند
نظرات
812 نظرهیچ چیزی مطلق نیست
همه چی به انتخاب برمیگرده
کسی هم حق نداره تعیین تکلیف کنه که مرد چیکار کنه زن چیکار
زن دلش بخواد کار میکنه دلش نخواد کار نمیکنه
مرد هم همینطور
مهم اینه که هر کی چجوری راحته.
نه یه مرد ستیز میتونه بگه نخیر، زن اصلا نیاد خونه کار کنه باید آزاد باشه. نه یه زن ستیز میتونه بگه زن کلفت خونست.
واقعا هم مردستیزا اسکلن هم زن ستیزا.
محددا خدا به هممون آرامش بده
هر کی این بازی روانی رو تو دنیا راه انداخته که زن و مرد باهم دشمن خونی باشن خوب داره سودشو میبره