فقط نماز صبح که تو سرما باید بری وضو بگیری

توو سخت ترین شرایطم میشه خوش بود و خاطره ساخت

آره ولی نه همه چی.
من آموزشیم توو ارومیه بود و کنار دریاچه ارومیه بود پادگانمون. صبحگاه نور خورشید میفتاد وسط دریاچه یه جاده سرخرنگ درست میکرد تا خود خورشید . اصلا کسی به فرمانده می‌دونم توجه نمی‌کرد. 😂😂😂
و تمرین رژه توو زمستون سرد سال ۸۰ یادش به خیر. دستامون جوری یخ میزد که یه ربع میکشید تا بتونیم توو آسایشگاه انگشتامونو تکون بدیم. دو روز جوری سرد شد که اصلا نمیذاشتن بیایم بیرون از آسایشگاه و برای یه سرویس رفتن دهنمون سرویس میشد. برفی که باریده بود رسما تا بالای زانومون ارتفاع داشت! گرگا اومده بودن توو پادگان و کسی جیگر نداشت بره بیرون. پنج شیش نفری می‌رفتیم سرویس 😂😂😂😂

بمالن چیطو میشه

این قزوینیا همرو یدست میمالن ماهم همینطور

ولی بستگی به محل خدمتم داره

فکر نکنم کسی با تو کار داشته باشه

یادم باشه گونی برنجو ببریم دوسیب چاق کنیم با افسر😂

مام داریم همینو میگیم