تجربه نگهداری از گربه های خیابونی :
سه سال پیش که ت خیابون بودم دیدم یه ماشین زد به یه گربه و بی توجه بهش راهشو گرفت و رفت ، واقعا از بی رحمی اون ادم شوکه شده بودم گربه بیچاره خودشو داشت رو زمین میکشید تا برسه به پیاده رو . خودم زود رفتم طرفش شالمو از سرم برداشتم گرفتم دورش و بغلش کردم بردمش دامپزشکی و مشخص شد دوتا پاهاش شکسته🥲دکتر که عکسشو گذاشته بود پیج اینستاش یه مهربونی بدون اینکه درخواستی برای کمک کرده باشیم گفت هزینه ها با من❤️
خلاصه که گربه یک ماه پیش دامپزشک بود و منم با خانوادم حرف زدم که اونو بیاریم خونه ولی مامانم که خیلی بدش میاد از موی گربه تو خونه ، گفت توی خونه نمیاریمش ولی یه انباری بزرگ که توی حیاط داریم رو خالی کردیم ، من با کاموای غولپیکر براش فرش درست کردم که هرجا بشینه مثل پنبه نرم باشه بابامم یه هیتر برقی خرید یه جایی وصلش کردیم که گربه بهش نرسه یه وقت بسوزه.
خلاصه گربه رو که اوردیم خونه جدیدش خیلییی راضی بود ولی قسمت قشنگ ماجرا از اونجایی شروع شد که گربه های دیگه هم که بوی غذا رو حس میکردن میومدن طرف خونمون و میدیدن ما کاریشون نداریم و نازشون میکنیم باهامون رفیق شدن🫠 الان لوسی که پاهاش خوب شده پنج تا همخونه ثابت داره ولی شبای بارونی گربه های بیشتری میان توی انباری خونمون🥲
همه چیز خوبه مامانمم عاشقشونه و کافیه یکی بد حیوونارو بگه تا توسط مامانم تیکه پاره بشه😂تنها مشکل اینه که بعضی وقتی باهم دعوا میکنن و اینکه ازبس شکمو تشریف دارن و تعدادشون هم زیاده مسئله غذاشون شده برامون دردسر
همین دیگه ممنون خوندید ببخشید طولانی شد❤️.
- 🐱
سه سال پیش که ت خیابون بودم دیدم یه ماشین زد به یه گربه و بی توجه بهش راهشو گرفت و رفت ، واقعا از بی رحمی اون ادم شوکه شده بودم گربه بیچاره خودشو داشت رو زمین میکشید تا برسه به پیاده رو . خودم زود رفتم طرفش شالمو از سرم برداشتم گرفتم دورش و بغلش کردم بردمش دامپزشکی و مشخص شد دوتا پاهاش شکسته🥲دکتر که عکسشو گذاشته بود پیج اینستاش یه مهربونی بدون اینکه درخواستی برای کمک کرده باشیم گفت هزینه ها با من❤️
خلاصه که گربه یک ماه پیش دامپزشک بود و منم با خانوادم حرف زدم که اونو بیاریم خونه ولی مامانم که خیلی بدش میاد از موی گربه تو خونه ، گفت توی خونه نمیاریمش ولی یه انباری بزرگ که توی حیاط داریم رو خالی کردیم ، من با کاموای غولپیکر براش فرش درست کردم که هرجا بشینه مثل پنبه نرم باشه بابامم یه هیتر برقی خرید یه جایی وصلش کردیم که گربه بهش نرسه یه وقت بسوزه.
خلاصه گربه رو که اوردیم خونه جدیدش خیلییی راضی بود ولی قسمت قشنگ ماجرا از اونجایی شروع شد که گربه های دیگه هم که بوی غذا رو حس میکردن میومدن طرف خونمون و میدیدن ما کاریشون نداریم و نازشون میکنیم باهامون رفیق شدن🫠 الان لوسی که پاهاش خوب شده پنج تا همخونه ثابت داره ولی شبای بارونی گربه های بیشتری میان توی انباری خونمون🥲
همه چیز خوبه مامانمم عاشقشونه و کافیه یکی بد حیوونارو بگه تا توسط مامانم تیکه پاره بشه😂تنها مشکل اینه که بعضی وقتی باهم دعوا میکنن و اینکه ازبس شکمو تشریف دارن و تعدادشون هم زیاده مسئله غذاشون شده برامون دردسر
همین دیگه ممنون خوندید ببخشید طولانی شد❤️.
- 🐱
متفرقه
0
پسند
نظرات
100 نظرخیلی قشنگه که نجاتش دادین و بهش محبت میکنین...
بعضی گربهها، مخصوصا اگه توی شرایط سختی بودن یا بیمار شدن، دیرتر اعتماد میکنن.
سه ماه برای بعضیا هنوز اول راهه، مخصوصا اگه تجربه بدی از قبل داشته باشه.
برای ترسش، بهتره محیط آرومی براش بسازین، زیاد مجبورش نکنین که با آدمها تعامل کنه، و بذارین خودش کمکم کنجکاو بشه و نزدیک بیاد.
درباره تمیز نکردنش هم، شاید هنوز از نظر جسمی ضعف داره یا عادت نکرده. میتونین با یه پارچه گرم و مرطوب کمکم تمیزش کنین و ببینین تغییری میکنه یا نه.
اون سیاهی سقف دهنش رو هم یه بار دیگه با دامپزشک چک کنین که نگرانکننده نباشه.
ولی در کل، صبر و محبت همیشه جواب میده.
مطمئنم کمکم بهتون عادت میکنه...🙏🏻
اینکه به مهربانی با حیوانات خیلی تاکید شده شکی نیست و خب این بخشی از انسانیت هست...
اما همچین روایتی اصلا وجود نداره،
چه درباره ی برکت
چه درباره ی موضوع گربه داشتن پیامبر یا وضو !!!!