U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
March 11, 2025 at 04:01 PM
تجربه ی زندگی خوابگاه :

اگه دارید میرید خوابگاه شهر دیگه باید راجب اب و هوا اون شهر بدونید تا لباس بردارید
ولی در حالت کلی 4/5تا مانتو بلند
4تا شلوار بدون زاپ
2تا هودی پیشتون باشه
سعی کنید زیاد لباس اضافی نبرید و هربار که برگشتید شهرتون کم کم بیارید
دمپایی برای راهرو و سالن بردارید
قابلمه قاشق چنگال بشقاب کاسه. کتری(ضروری نیست) همراهتون باشه
ادویه اگه خواستید یکم تو نایلن بریزید ببرید
ترجیحا تا هم اتاقی هاتون نشناختید وسایل گرون مثل  لبتاپ ایرپاد و... نبرید
همیشه یکم پول نقد داشته باشید بدون اطلاع به هم اتاقی هاتون
اگه از اینکه رو تختتون لباس عوض کنن یا بشینن یا لباس بندازن بدتون میاد تخت های بالا بردارید
اکثرا تشک تخت ها کثیف میتونید تشک ببرید یا ی پارچه که روش بکشید
موکت های اتاقم کثیفن میتونید روفرشی ببرید
سعی کنید یخچال پر خوراکی نکنید چون بعدا پیداشون نمیکنید
اگه مفید بودبازم میگم براتون.
- 🎀
راهنمای زندگی خوابگاهی
0 پسند

نظرات

10 نظر
A
ناشناس
March 28, 2025 at 10:16 PM
راهنمایی بفرمایید
0 پسند
A
ناشناس
March 28, 2025 at 10:16 PM
پوزش کارنامه محرمانه را از کجا بگیریم باید
ممنونم اگه. آهنگایی بفرمایید
0 پسند
F
farshadd246
March 26, 2025 at 08:54 PM
خدا رحمت کنه
0 پسند
T
tlegram_m_a
March 26, 2025 at 08:08 PM
اون سوسک چندش چیه گذاشتی رو پروفایلت😂😂
0 پسند
A
AEMl76
March 15, 2025 at 12:35 PM
خوابگاه واقعا جای چندشیه😂💔
0 پسند
T
Teslathoughts
March 14, 2025 at 10:06 PM
هیچوقت خوابگاه نرو شما😬😂
0 پسند
S
shinomiya_kaguya4
March 13, 2025 at 11:36 PM
جدی بعضی ها چقدر بیشعورن خوراکی های بقیه رو برمیدارن😑😑
0 پسند
B
BaAz83
March 13, 2025 at 03:51 PM
گربه خیلی خوبه قیافش😂😂
0 پسند
H
hanie_1384_19
March 12, 2025 at 09:01 PM
وسایل گرون میتونید ببرید ولی باید بزارید تو کمد و حتما همیشه قفل باشه
0 پسند
H
hildack
March 12, 2025 at 08:02 PM
دوران دانشجو ما داستانی بود
۹۱ جغرافیا و برنامه شهری تهران قبول شدم اولش سخت و نهایت غریب و دلتنگی ولی کم کم عادت شد تا تغییر رشته دادم اومدم همدان حقوق خوندم و ۹۵ با هزار سختی تموم شد برگشتم خونه ۲۵ سال سن داشتم و محیط خونه سمی شد تا اینکه خواستم ارشد بخونم که قبول نشدم یه پسر بنایی اومد با هزار بدبختی خانواده رو قانع کردم که خواستگارم گه رد کردم و از اونجا بود که بدبختی های من یکی بعد از یکی شروع شد
پاییزش پدرم سرطان گرفت فوت شد بعدش تا الان که ۴۰۳ و شدم ۳۲ سالگی با یک عالمه سختی و کتک کاری خانواده و بماند بی مغزی خوندم گذشت
ای کاش به حرمت این ماه خدا به دل ما هم نگاهی کنه😢💔
0 پسند

ثبت نظر شما