تجربه تعرض :
سلام خواستم درباره پیام اون دوستمون که درباره تعرض عموش بود منم خاطره مو بگم من متسفانه چون تپل بودم اندامم از حدود ۱۲ سالگی مشخص بود و یادمه یه بار که داشتم میرفتم مدرسه یه مرد عوضی موتور سوار شلوارش رو کشید پایین تو کوچه خلوت تا برم سر خیابون اصلی دنبالم کرد بعد از اون روز از صدای موتور و ماشین میترسم یه دفعه دیگه داشتیم با بچه های همسایه بازی میکردیم یه اقایی به بهانه دستشویی اومد تو پارکینگ و اندامشو تو دست گرفت بعد فهمیدم همون اقا هم محله اییه پدرمه و حتی وقتی میرفتیم روستا از ترسش تنم میلرزید الان ۲۴ سالمه ازدواج کردم یه ادم افسرده ام هیچ دوستی ندارم حتی اطرافیان حس میکنم همه از من بدشون میاد من یه ادم خطاکارم و مدام درون خودم با خودم درگیرم و خداروشکر اگه همسرمنبود تا همینجاهم دووم نمیاوردم میخام بگم حتی اگر تجاوز بدنی هم نباشه حتی یک حرکت کوچیک هم ادمو ازار میده و زندگی یک عمر ادم نابود میشه من همش از خودم بدم میاد چون اگه تپل نبودم اون اتفاقا برام پیش نمیومد از ما که گذشت شماهوای بچه هاتون رو داشته باشید یا هرجا احساس کردید بچه ای در خطره کمکش کنید🙂💔
- 💔
سلام خواستم درباره پیام اون دوستمون که درباره تعرض عموش بود منم خاطره مو بگم من متسفانه چون تپل بودم اندامم از حدود ۱۲ سالگی مشخص بود و یادمه یه بار که داشتم میرفتم مدرسه یه مرد عوضی موتور سوار شلوارش رو کشید پایین تو کوچه خلوت تا برم سر خیابون اصلی دنبالم کرد بعد از اون روز از صدای موتور و ماشین میترسم یه دفعه دیگه داشتیم با بچه های همسایه بازی میکردیم یه اقایی به بهانه دستشویی اومد تو پارکینگ و اندامشو تو دست گرفت بعد فهمیدم همون اقا هم محله اییه پدرمه و حتی وقتی میرفتیم روستا از ترسش تنم میلرزید الان ۲۴ سالمه ازدواج کردم یه ادم افسرده ام هیچ دوستی ندارم حتی اطرافیان حس میکنم همه از من بدشون میاد من یه ادم خطاکارم و مدام درون خودم با خودم درگیرم و خداروشکر اگه همسرمنبود تا همینجاهم دووم نمیاوردم میخام بگم حتی اگر تجاوز بدنی هم نباشه حتی یک حرکت کوچیک هم ادمو ازار میده و زندگی یک عمر ادم نابود میشه من همش از خودم بدم میاد چون اگه تپل نبودم اون اتفاقا برام پیش نمیومد از ما که گذشت شماهوای بچه هاتون رو داشته باشید یا هرجا احساس کردید بچه ای در خطره کمکش کنید🙂💔
- 💔
تجربههای مشترک
0
پسند
نظرات
10 نظرفقط باید کشتتشون
اینکه آره فلانی بعد این قضیه افسرده شده پس منم با همین تجربه مشابه حق دارم افسرده بشم و از زندگی بیفتم ...در حالی که همیشه هم اینطور نیست...اتفاق نباید می افتاد ولی افتاد ...شما مقصر نبودی آدم بیمار زیاد هست ...با خودت آشتی کن و فراموش کن در صدد پذیرش این اتفاق و درمان خودت باش ...زندگی رو به جلو ادامه داره ...
واینقدر اتفاق میفته تو زندگی که دیگه ادم به اینا فکر نمیکنه
البته حق میدم بی اعتماد بشه ولی ن افسرده