U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
April 12, 2025 at 04:27 PM
تجربه سقط طبیعی با دارو :

سلام خانم هستم۲۷ساله
حامله بودم که اخرای سال۴۰۳متوجه شدم قلب جنین تو هفته۱۵ایست کرده و سقط کردم
ضربه روحی بدی بود چون اولین بچم بود 💔
وقتی متوجه شدم جنین مرده خیلی ترسیدم از درد سقط میترسیدم و ترسم کاملا بجا بود
اول سال که رفتم چون درد خونریزی کلا هیچ علائمی نداشتم زایشگاه گف برو بعد تعطیلات بیا بستری کنیم اگه هم که آدم استرسی هستی نمیتونی تو خونه بمونی بگو الان بستری کنیم منم چون علائم خطرناکی نداشتم قبول کردم رفتم بعد تعطیلات ۶بیمارستان بستری شدم ۸ مرخص شدم
اول که وارد زایشگاه شدم تو یه اتاق راهنماییم کردن تا یکی دوساعت که هیچی فقط سرم زدن خیالم راحت شد گفتم درد نداره که
بعد دوتا قرص زیرزبونی دادن گفتن وقتی آب شد قورت بده
بهم گفتن علائم این قرصا تب ولرز وتهوع واستفراغه
نیم ساعت نکشید تموم تنم لرزید اتاق هم سرد بود لباس بیمارستان هم میدونید مث پوست پیاز نازک هیچی هم روم ننداختن مث چی میلرزیدم دندونام بهم می‌خورد حالت تهوع داشتم🥲
چون قبلش یکم آب خورده بودم همونا بالا آوردم
یکی دوساعت اینجوری گذشت بعد آروم شدم باز فک کنم آمپول به سرمم تزریق کردن
یک شب تا صبح درد کشیدم مثل درد زایمان وحشتناک بود هی می‌گرفت ول میکرد اتاق سرد گشنه تشنه درد سرما همه باهم واقعا بدترین تجربه زندگیم شد
از روز قبلش که صبحانه خورده بودم هیچی نخورده بودم میگفتن نباید چیزی بخوری چند ساعت
بعدش سوند با یه وسیله وارد رحمم کردن که بدترین دردو داشت بعدش درد نداشت
گفتن بسته به بدنت داره ممکنه چند ساعت ۵.۶ساعت یا ممکنه ۱۲ساعت یا بیشتر جنین دفع کنی همینکه سوند بیفته پشت سرش جنین میاد
وحشت کردم
ولی اینم نشد بعد چند ساعت خبری نشد هی یکی دوساعت یبار پرستار میومد سیمی که به سوند وصل بود رو می‌کشید آخرش آویزون از تخت بود که وقتی سوند بیفته جنین پشت سرش بیاد بعد چند ساعت دکتر زنان اومد معاینه کرد گفت دهانه رحم هنوز باز نشده
یه سوند دیگ آوردن که بزارن با دست میخواست بزاره حقیقتا در حال پاره شدن بودم هی میگف شل کن مامانی ک درد نداشته باشه🥲
آخرم گف ولش نمیشه
قرص زیرزبونی دیگ بهم دادن یدونه و چنتا آمپول به سرمم زدن دکتر گف چند دقیقه دیگه دردت میگیره مث که رو سنگ توالت میشینی و زور میزنی تا دفع بشه بخاطر قرص زیرزبونی اول تب لرز و استفراغ ساعتای ۱۰.۱۱صبح بود که هی زور میزدم دیدم نمیشه دیگ واقعا خسته شده بودم به دکترم گفتم میشه ببینم کورتاژ گف نمیشه بچه بزرگه منم ناامید دراز کشیدم گف دراز نکش اینجوری دفع نمیشه گفتم دیگ نا ندارم زور بزنم یه دیقه بعدش دیدم یچی دفع شد دیرم جنین بود
هم خوشحال شدم هم ناراحت حس بدی بود💔
دکتر صدا زدم گف خودشه فقط جفت دفع نشده زور بزن هرچی زور زدم فقط لخته های بزرگ و خون میومد جفت نیومد آخر یه تکه تو رحمم مونده بود نمیدونستم دیدم دردام تموم شد فک کردم تموم شده خیالم راحت شد پاشدم ضعف شدید داشتم یه لیوان آبمیوه خوردم دیدم دکتر اومد گف ببینم اتاق عمل واس کورتاژ
گفتم ولی من آبمیوه خوردم پرستار گف اشکال نداره طوری نیس یه آمپول بهم زدن فرستادن اتاق عمل اونجا گفتن چیزی خوردی گفتم آره یه لیوان آبمیوه گفتن نمیشه باجون مردم که نمیخایم بازی کنیم خطرناکه ازونجا برم گردوند بخاطر آمپولی که زدن سرگیجه داشتم و چشام تار میدید رو تخت دراز کشیدم دیدم دکتر اومد گف چرا بدون اجازه چیزی خوردی گفتم نمیدونستم فک کردم تموم شده گف سرگیجه داری گفتم آره چیزی نگف رفت بعدش منتقلم کردن به بخش اونجام تا شب چیزی نزاشتن بخورم بعد گفتن میتونی شام بتوری انگار دنیا رو بهم دادن
رور بعدش بردنم سونو گفتن یه تیکه مونده داخل رحم دکتر از زایشگاه اومد دنبالم گف میخای کورتاژ بشی گفتم نه گف پس مرخصت میکنم تا چند روز دیگه اگ خونریزی شدی داشتی با تب ولرز سریع بیا اگه نه که خودش کم کم دفع میشه یه کپسول برام نوشت برای ک عفونت نکنم ظهر مرخص شدم
تا یک هفته که سر تایم مشخصی درد داشتم از عصر شروع می‌شد تا شب مثل درد پریودی شدید تر خونریزی داشتم متوسط بعد چند روز یه تکه تقریبا بزرگ ازم دفع شد فهمیدم همون جفت روزای بعدشم تکه های ریز اندازه مات بعد ۱۴روز سقط رفتم سونو گفتن خداروشکر چیزی نمونده رحم کامل تخلیه شده🥹
انگار دنیا رو بهم دادن خیلی خبر خوبی بود چون ۲۴ساعت کامل درد کشیده بودم از اسم بیمارستان میترسیدم دلم نمیخواست دیگ گذرم به بیمارستان بیفته اون چند روز چقد دعا کردم کارم به کورتاژ نکشه که خدا بهم رحم کرد خودش دفع شد خونریزیم به مرور کم شد به رنگ صورتی و بعدش قهوه ای درومد هنوزم خونریزی دارم ولی خفیف دردام دیگ تموم شده.
- 💔
تجربه‌های زایمان و حاملگی
0 پسند

نظرات

10 نظر
O
Oooo_7_oooO
April 16, 2025 at 09:44 PM
واییی چقد درد کشیدی دختر😟
0 پسند
Z
Zelzele8rishhteri
April 16, 2025 at 06:15 PM
اره دولتی اینجوریه
0 پسند
N
Nrgss928
April 16, 2025 at 03:27 PM
بعضاً شده😂
0 پسند
X
Xbhxbdjd
April 16, 2025 at 03:12 PM
بیمارستان دولتی که همه خانمها پیش هم باشن و همینجوری بود
0 پسند
Z
Zelzele8rishhteri
April 15, 2025 at 08:11 PM
چ ترسناک
0 پسند
M
mehdiarzanlo
April 15, 2025 at 02:35 PM
چرا با مسخره میگی
0 پسند
S
starduststarry
April 15, 2025 at 02:24 PM
چقد دردناک بود🥴
0 پسند
X
Xbhxbdjd
April 14, 2025 at 09:19 PM
وای منم یاد زایمان و دردهای سزارین خودم افتادم یادمه که بیمارستان میلاد رفته بودم اتاق زایمان طوری بود که همه ی خانمها رو تخت بودن منم بردن یکی از اون تخت ها بستری شدم همه ی خانمها اه و ناله می کردن یه وحشت عجیبی و ترسناکی داشتم خوف تمام وجودمو گرفته بود که چه دردهایی رو من باید بکشم خدایا منو نجات بده از همه بدتر این بود که صدای جیغ و هوار اون خانمها رو می شنیدم اصلا بعضی خانمها از درد اسم همسراشونو میاوردن و فحششون می دادن و بعضی هاشون می گفتن این دیگه اخرین بار دارداری منه دیگه من بچه نمی خوام یکی دیگه می گفت من غلط بکنم که پیشت بخوابم که این دردا رو بکشم خلاصه انشالله که شما یه بچه سالم خدا بهتون عنایت کنه و زندگیه شادی رو با بچه تجربه کنید
0 پسند
N
Nasrinamhamin
April 14, 2025 at 02:44 PM
بله نوع خاصی از روماتیسمه. یکی از اطرافیانم روماتیسم داره. اولش،شک کرده بودند بهجت باشه. با آزمایش متوجه شدند که بهجت نیست . بعد دوباره به آزمایش شک کردند .. خیلی سختی کشید نزدیک ۲۰ کیلو وزن کرده بود تا این که یه دکتری بهش گفته بود برای روماتیسم حالا از هر نوعی که باشه باید خیلی مواظب کبد باشی. اون هم زد به خوردن قرص لیور گل، خاکشیر، چای ترش، شیرینی و گوشت رو کم کرد.در خالیکه مردم عوام تا اسم روماتیسم می شنوند میگن گوشت بخور، گوشت شتر بخور و ... در حالیکه اینا برای روماتیسم _از هر نوعش_ سمه.
0 پسند
N
n124t
April 14, 2025 at 08:51 AM
ماهم باهات زایمان کردیم عزیز چه درررررررردی چه کاریههه
0 پسند

ثبت نظر شما