تجربه ی از دست دادن پدر :
هیچکس برای لحظهی شنیدن خبر مرگ آماده نیست
حتی اگه سالها بیمار بوده، حتی اگه ته دلت میدونستی این روز میرسه
اون لحظه که گفتن "بابات رفت"
یه چیزی تو وجودم شکست، نه صدا داشت، نه اشک
فقط یه سکوت
یه بیوزنی که انگار رو زمین نیستی، تو هوا هم نیستی، فقط دیگه نیستی
از اون روز به بعد، همه چی تغییر کرد
لبخندام، حرف زدنم، حتی راه رفتنم
آدما میگفتن قوی باش
ولی قوی بودن چه معنایی داره وقتی کسی که تکیهگاهت بود، دیگه نیست؟
یه جوریه انگار دنیا هم بیصدا عزاداره
همه چی ادامه داره، ولی یه چیزی کمه
مثلاً صدای در وقتی میاد خونه
مثلاً وقتی یه مشکلی پیش میاد و ناخودآگاه میخوای بگی: "بابا، تو چی میگی؟"
ولی صدایی نیست
روزای اول، فقط گریه بود
بعدش یواشیواش عادت شد
نه اینکه دلتنگی کم شده باشه
فقط یاد گرفتم باهاش زندگی کنم
یاد گرفتم نبودنشو به جای پر کردن، باهاش کنار بیام
من یه بار تو خواب دیدمش لبخند میزد
چیزی نگفت، فقط نگاهم کرد
بیدار شدم و حس کردم هنوز یه جایی کنارمه
نه روی زمین، ولی تو قلبم، تو حافظم، تو همهی تصمیم هایی که از اون به بعد گرفتم
اگه کسی الان باباش زندهست
نذاره هیچ حرفی تو دلش بمونه
محبت کنید، حرف بزنید، بغلش کنید
چون وقتی که بره، فقط یه حسرت میمونه
و یه دل که همیشه یه گوشش خالیه.
- 💔
هیچکس برای لحظهی شنیدن خبر مرگ آماده نیست
حتی اگه سالها بیمار بوده، حتی اگه ته دلت میدونستی این روز میرسه
اون لحظه که گفتن "بابات رفت"
یه چیزی تو وجودم شکست، نه صدا داشت، نه اشک
فقط یه سکوت
یه بیوزنی که انگار رو زمین نیستی، تو هوا هم نیستی، فقط دیگه نیستی
از اون روز به بعد، همه چی تغییر کرد
لبخندام، حرف زدنم، حتی راه رفتنم
آدما میگفتن قوی باش
ولی قوی بودن چه معنایی داره وقتی کسی که تکیهگاهت بود، دیگه نیست؟
یه جوریه انگار دنیا هم بیصدا عزاداره
همه چی ادامه داره، ولی یه چیزی کمه
مثلاً صدای در وقتی میاد خونه
مثلاً وقتی یه مشکلی پیش میاد و ناخودآگاه میخوای بگی: "بابا، تو چی میگی؟"
ولی صدایی نیست
روزای اول، فقط گریه بود
بعدش یواشیواش عادت شد
نه اینکه دلتنگی کم شده باشه
فقط یاد گرفتم باهاش زندگی کنم
یاد گرفتم نبودنشو به جای پر کردن، باهاش کنار بیام
من یه بار تو خواب دیدمش لبخند میزد
چیزی نگفت، فقط نگاهم کرد
بیدار شدم و حس کردم هنوز یه جایی کنارمه
نه روی زمین، ولی تو قلبم، تو حافظم، تو همهی تصمیم هایی که از اون به بعد گرفتم
اگه کسی الان باباش زندهست
نذاره هیچ حرفی تو دلش بمونه
محبت کنید، حرف بزنید، بغلش کنید
چون وقتی که بره، فقط یه حسرت میمونه
و یه دل که همیشه یه گوشش خالیه.
- 💔
درد و دل با فقدان و خانواده
0
پسند
نظرات
10 نظرکاش زودتر از بابام برم
منم81 وقتی کارگر ساده ای بودم بابا درعین ناباوری فوت کرداز دشمنی اطرافیان اجباراً در 34سالگی از غربت بدون یک ریال حمايت از خواهرهاوبرادرهام زن گرفتم حدود 400کیلومتر دورتر از شهر و دیارم...
خدا همه پدرها مادر
خواهرها و برادرهای نیک صیرت رحمت کنه، الهی آمین
من همش ۱۷ سالم بود شدم پناه یه مادر و یه خواهر دوساله
میدونم خیلی سخته میدونم هیچکی پدر نمیشه اما باید بدونیم دیگه نیست جاش همیشه خالیه (:
و کاش اونایی که بابا دارن قدرشو بدونن
هیچوقت جای خالی پدر پر نمیشه حتی اکه همه ادمای دنیا دورت باشند
خدا بزنه به کمرتون