تجربه اعتماد به آگهی دیوار :
چند ماه پیش دنبال یه لپ تاپ دست دوم گ بودم که یه کار موقتی انجام بدم تو دیوار یه آگهی دیدم نوشته بود لپ تاپ گیمینگ تمیز، فقط ۵ میلیون فوری فروشی
مدلش خوب بود، عکساشم خوب بود سریع به فروشنده پیام دادم خیلی محترمانه جواب داد گفت اگه میخوای قیمت پایین تر بدم فقط باید بیای تحویل حضوری شرق تهران
منم پیش خودم گفتم خوبه میرم ی تخفیفی هم میگیرم گفتم اوکیه میام
قرار شد عصر همون روز برم
وقتی رسیدم آدرس یه کوچه ی باریک و تاریک بود یه خونه ی قدیمی ته کوچه😐
در زدم یه مرد حدوداً ۴۵ ساله اینا درو باز کرد ولی لپ تاپ دستش نبود ،گفتم سلام برای آگهی لپ تاپی ک تو دیوار گذاشتین مزاحمتون شدم ،درست اومدم؟
گفت آره بیا داخل تو اتاقه
نمیدونم چرا حس خوبی نسبت بهش نداشتم راستش ترسیدم خیلی زیاد ، بهش گفتم نه ممنون مزاحمتون نمیشم، لطفاً همینجا نشون بدید
با تشر گفت آخه لپ تاپ تو شارژه، نمیخوام بکشم بیرون، میخوای یا نه؟ اصن تو خریداری؟
داشتم وسوسه میشدم که برم داخل ولی یه چیزی تو دلم میگفت نرو همون لحظه یه پسر جوون از خونه اومد بیرون با صدای بلند گفت
بابا بیا، مهمونا اومدن😐😐
وقتی جز من کسی دم در نبوده ینی چی مهمونا اومدن :/
قلبم ریخت سریع گفتم شرمنده من با آژانس اومدم برم بهش بگم صبر نکنه بره بعد برمیگردم
بدو بدو از کوچه زدم بیرون چند ساعت بعد دوباره وارد آگهی شدم حذف شده بود بعدش هم شمارش از دسترس خارج شد
- 😱
چند ماه پیش دنبال یه لپ تاپ دست دوم گ بودم که یه کار موقتی انجام بدم تو دیوار یه آگهی دیدم نوشته بود لپ تاپ گیمینگ تمیز، فقط ۵ میلیون فوری فروشی
مدلش خوب بود، عکساشم خوب بود سریع به فروشنده پیام دادم خیلی محترمانه جواب داد گفت اگه میخوای قیمت پایین تر بدم فقط باید بیای تحویل حضوری شرق تهران
منم پیش خودم گفتم خوبه میرم ی تخفیفی هم میگیرم گفتم اوکیه میام
قرار شد عصر همون روز برم
وقتی رسیدم آدرس یه کوچه ی باریک و تاریک بود یه خونه ی قدیمی ته کوچه😐
در زدم یه مرد حدوداً ۴۵ ساله اینا درو باز کرد ولی لپ تاپ دستش نبود ،گفتم سلام برای آگهی لپ تاپی ک تو دیوار گذاشتین مزاحمتون شدم ،درست اومدم؟
گفت آره بیا داخل تو اتاقه
نمیدونم چرا حس خوبی نسبت بهش نداشتم راستش ترسیدم خیلی زیاد ، بهش گفتم نه ممنون مزاحمتون نمیشم، لطفاً همینجا نشون بدید
با تشر گفت آخه لپ تاپ تو شارژه، نمیخوام بکشم بیرون، میخوای یا نه؟ اصن تو خریداری؟
داشتم وسوسه میشدم که برم داخل ولی یه چیزی تو دلم میگفت نرو همون لحظه یه پسر جوون از خونه اومد بیرون با صدای بلند گفت
بابا بیا، مهمونا اومدن😐😐
وقتی جز من کسی دم در نبوده ینی چی مهمونا اومدن :/
قلبم ریخت سریع گفتم شرمنده من با آژانس اومدم برم بهش بگم صبر نکنه بره بعد برمیگردم
بدو بدو از کوچه زدم بیرون چند ساعت بعد دوباره وارد آگهی شدم حذف شده بود بعدش هم شمارش از دسترس خارج شد
- 😱
تجارب ناگوار کلاهبرداری اینترنتی
0
پسند
نظرات
10 نظرخلاصه باز صبحش پیام داد که کی میای و اینا(یه چیزی که بود اینکه خیلی زشت و غیرمحترمانه حرف میزد) منم به مامانم گفتم و گفت بریم ولی حقیقتا ترسیدم چون بازم دوتا خانوم بودیم و چون از قبل گفته بودم امکان داشت امادگی داشته باشه برا همین پیام دادم گفتم کار دیگه پیدا کردم شرمنده مسیرش برام دوره از این حرفا. بعد زنگ زد به شماره که فکر میکرد مال خودمه ولی مال مامانم بود اولش خیلی قشنگ گفتم عزیزم چرا نیای عیب نداره برات اسنپ میگیرم اینجوری که نمیشه تایم هماهنگ کردی و فلان بعد که مامانم گفت من مادرش هستم علاقع ای نداره شرپع کرد به فحاشی و فحش های رکیک دادن و اونجا گفتم خوب شد نرفتم🤦♀🤦♀🤦♀
راستش تجربه اگهی خرید لپ تاپ اون بنده خدار دیدم گفتن بهتره منم تجربمو بگم تو این روزای ناامن مملکت ماها خیلی باید حواسمون به خودمو باشه و گفتن این تجربه ها خیلی بهمون کمک میکنع
بچه ها واقعا به اگهی کار توی دیوار اعتماد نکنید منم یه اگهی دیدم دو سال پیش اگهی کار توی دفتر نشریه بود با خودم گفتم خب کار فرهنگی ولی تو یه جای پایین شهر و یه خونه ی قدیمی ساخت بود که سر کوچه که رسیدم دیدم دفتر تجاری اینا نیست توی کوچه ، از مغازه سر کوچه پرسیدم گفتم ببخشید اینجا دفتر نشریه گفتن هست برای کار اومدم بعد مغازه دار گفت نه اینجا اصلا همچین چیزی نیس ادرس کجارو دادن نرید اینجوری توی خونه که بلافاصله خود اقایی که باهاش صحبت کردم اومد جلو در خونه و اشاره کرد که بیام پیشش منم بی توجه به مغازه دار سر کوچه، رفتم دم در خونه بعد با تندی بهم گفت به مغازه دار که نگفتی؟ گفتم چیو گفت اینکه اینجا نشریه هست گفتم نه بعد لحنش اروم تر شد گفت بفرمایید بالا ما چون اینجا مغازه دارا فوضولن نمیگیم تجاری ایم خلاصه من ساده لوح باهاش رفتم بالا یه چندتایی کتاب جمع کرده بود دور تا دور ولی معلوم بود جایی هم هست که زندگی میکنه توش خلاصه شروع کرد صحبت و سوال پرسیدن که تو که انقدر خوشگلی چرا میخوای کار کنی چقدر حقوق میخوای و اینا… و کاملا احساس خفقان و وحشت داشتم از لحنش و رفتارش بعد از خانوادم پرسید، بچه ها خواهش میکنم هیچوقت خانوادتونو کوچیک نشون ندید به کسی چون خانواده یه سد بزرگ برای متجاوزاس، منم از الکی گفتم سه تا داداش بزرگتر از خودم دارمو بابام مدیر مدرسه هست اینجا یکم عقلم کشید که خدا به جوونیم رحم کرد، بعد گفت داداشات اجازه میدن کار کنی گفتم اونا به تصمیماب من احترام میزارن و دورادور حواسشون به من هست گفت الان میدونن اینجایی گفتم بله میدونن تا بعدش دیگه منم تو یه برگه اطلاعاتمو نوشتمو اومدم
ببینید من خدا بهم رحم کرد که اون ادم اون لحظه به هردلیلی ترسیدو کاری باهام نکرد ولی خیلیا هستن دیگه به حرفایی مثل داداش دارمو اینا اهمیت نمیدن خواهش میکنم عزیزای کم سن و سال دارتر این موضوعو در نظر بگیرید اصلا و ابدا جایی توی محیط شخصی تنهایی نرید
ببخشید اگه طولانی شد ولی من خطر از بیخ گوشم گذشت شما مراقب خودتون باشید