تجربه اعتماد کردن :
سلام امیدوارم همیشه نون دلتون رو بخورید نه چوب دلتون رو
من مادرم و پدرمو از دست دادم و خودم مجرد هستم با داداشم زندگی میکنیم
ولی خواهرم متاهله
همه نوع به خواهرم خدمت کردم بچه داری کردم براش مغازش کار کردم خونش کار کردم و کلی کارای دیگ
اومدم بهشون اعتماد کردم پول داشتم دستم میخواستم ماشین بخرم مانعم شدن گفتن پولتو بیار بزا زمین خشک داریم اونجا ساختمون بسازیم یه واحدش برا تو
بعد ک پولامو گذاشتم اونجا
بعد اینکه آهن اینا خریدیم و یا مدت کارای اصلیش رو جلو بردیم منو کنار زدن
گفتن من واحدی ندارم بدم بهت
پولتو میدم
در حالی که با اون پول من دو واحد ساخت و مال خودش کرد
آخر سر گفتم گفت کو کاغذت کو قولنامه و فلان
دستم مونده تو کاسه
خلاصه بگم
اول اینکه خودتون اولویت خودتون باشید بخاطر هیشکی از خودتون و خواسته هاتون نگذرید
دوم اینکه خدا هیچکسو بدون پشتوانه نکنه که حتی خودی سو استفاده کنه
سوم اینکه اعتماد نکنید حتی به خواهر برادرتون
اعتماد بزرگترین قمار زندگی هست
قمار نکنید زندگیتونو.
- 💔
سلام امیدوارم همیشه نون دلتون رو بخورید نه چوب دلتون رو
من مادرم و پدرمو از دست دادم و خودم مجرد هستم با داداشم زندگی میکنیم
ولی خواهرم متاهله
همه نوع به خواهرم خدمت کردم بچه داری کردم براش مغازش کار کردم خونش کار کردم و کلی کارای دیگ
اومدم بهشون اعتماد کردم پول داشتم دستم میخواستم ماشین بخرم مانعم شدن گفتن پولتو بیار بزا زمین خشک داریم اونجا ساختمون بسازیم یه واحدش برا تو
بعد ک پولامو گذاشتم اونجا
بعد اینکه آهن اینا خریدیم و یا مدت کارای اصلیش رو جلو بردیم منو کنار زدن
گفتن من واحدی ندارم بدم بهت
پولتو میدم
در حالی که با اون پول من دو واحد ساخت و مال خودش کرد
آخر سر گفتم گفت کو کاغذت کو قولنامه و فلان
دستم مونده تو کاسه
خلاصه بگم
اول اینکه خودتون اولویت خودتون باشید بخاطر هیشکی از خودتون و خواسته هاتون نگذرید
دوم اینکه خدا هیچکسو بدون پشتوانه نکنه که حتی خودی سو استفاده کنه
سوم اینکه اعتماد نکنید حتی به خواهر برادرتون
اعتماد بزرگترین قمار زندگی هست
قمار نکنید زندگیتونو.
- 💔
تجربههای ازدواج و روابط
0
پسند
نظرات
227 نظرتلخه ولی واقعیته ، باور کنید خانواده هایی هم هستن که از صد پشت غریبه بدترن
نمونه ش خود من ، پدر من تو دهه ۷۰ اواخر ۷۰ یه خونه خرید و پدر و مادر و خواهر و برادراشو هم آورد تو خونه ما ، چون قبلش اجاره نشین بودیم بعدش همش پدر بزرگ و مادربزرگم با بابای من دعوا میکردن سر خونه ، میگفتن تو مارو میخوای از خونه بیرون کنی و اینا 😐 حتی حیاط خونه رو تقسیم کرده بودن خواهر و برادرم اگه میرفتن اون سمت دعوا و کتک راه می انداختن ، با مادرم بدرفتاری میکردن ، آخرش پاییز ۸۳ که من هنوز چهل روزم هم نشده بود مارو از خونه خودمون بیرون انداختن .
خونه رو به زور فروختن اون موقع ۷ میلیون
۴ میلیون خودشون برداشتن ۳ میلیون با منت دادن به ما 😂🤌🏻
سال بعدش همون خونه چند برابر شد پولش