U

کاربر ناشناس

تجربه به اشتراک گذاشته شده
December 12, 2025 at 05:27 AM
تجربه تعرض :

سلام. دخترم ۱۷ سالمه. تقریبا دو سال پیش بود موقع عید.
با خانواده مادریم عید دیدنی جمع شدیم خونه دختر داییم و شوهرش که یه دختر ۳ ساله دارن.
بعد شام من و نوه داییم موندیم اونجا.
مامان بابای من برگشتن خونه و ما تا ساعت دو نصفه شب با دختر دایی هام نشسته بودیم دور هم میگفتیم‌و می خندیدیم.
اینم بگم لباس من لباس کاملا عادی بود .
آخر شب بلند شدیم بخوابیم من و نوه داییم خواستیم بریم تو اتاق با بقیه خانوما بخوابیم شوهر دختر خالم بصورت کاملا داوطلبانه بدون این که از ما بپرسه قراره کجا بخوابیم جای مارو اتاق دخترش انداخت. و اینجوری شد که منو نوه داییم تو یه اتاق بودیم بقیه تو یه اتاق دیگه و مردا تو حال
دیگه ما خوابیدیمو.. حدودا ساعتای ۹ صبح در خواب و بیداری هی احساس میکردم یکی تو اتاق چرخ میزنه برای همین هی میرفتم زیر پتو...
تا این که بین خواب و بیداری بودم متوجه نمی‌شدم دقیق ولی احساس میکردم یکی داره هی بهم دست میزنه. فکر میکردم دارم خواب میبینم ولی آخرش دیگه به خودم اومدم فهمیدم یکی داره جاهایی که نبایدو لمس می‌کنه...
من نیمه خواب بودم اصلا مغزم فرمان نمیداد. انقدری ترسیدم که چشامو باز نکردم که بفهمه من بیدارم فقط یه تکونی خوردم که فکر کنه دارم بیدار میشم و بره بیرون. وقتی رفت، درو پشت سرش باز گذاشت تا دوباره برگرده. بلند شدم درو محکم کوبیدم بعد برگشتم سرجام رفتم کامل زیر پتو که قایم شم.
واقعا نمی‌دونستم چیکار کنم. هیچی به ذهنم نمی‌رسید. نوه داییمو بیدار کردم که پاشه بره بیرون ببینه کی بیرونه چون نمی‌دونستم دقیقا کار کیه.
اون بیدار شد تا داستان و شنید گفت کار شوهر دختر داییمه (شوهر خالش) تعریف کرد که اونم یه سری رفتار ها دیده ازش و یه‌ سری لمس های بی مورد و الکی یا نگاه های بد.. حس می‌کرده یه چیزی هست ولی فکر می‌کرده داره اشتباه میکنه
لباس پوشیدیم رفتیم بیرون بهمون سلام داد ما نگاشم نکردیم رفتیم خونه بغلی اونجا که خونه عموم بود.
من انقدرررررررر اعصابم بهم ریخته بود هیچی از گلوم پایین نمی‌رفت فقط میخواستم برگردم خونه و برم پیش مامان و بابام. میخواستم زنگ بزنم به بابام بگم فقط بیاد دنبالم ولی نمیشد.
چند ساعت بعد منو برگردوندن خونه خودمون.
چند ماه بعدش، اینو برای مامانم تعریف کردم. تنها ریکشن مامانم این بود که: مطمئنی؟ آخه طرف خیلی آدم خوبیه خیلی سر‌به‌زیره خیلی فلانه مذهبیه شاید خواب دیدی. (طرف ازیناس که تو محرم نذری میده و خیلی مذهبیه 😂)
و با این که من به مامانم موضوعو گفته بودم چند ماه بعد این ماجرا نه تنها رابطه ما با اونا قطع نشد بلکه ما یه مسافرت هم با این خانواده رفتیم (و منو بزور بردن)
بعدش دیگه خودم سعی کردم خونه هر کسی شبو نمونم و هر جایی نرم
ازون‌موقع به بعد همش کابوس می‌دیدم راجب همچین موضوعی. بعد از اونم نگاهم به همه تغییر کرد. به همه مردا.
و این که هر وقت جایی میریم که اونم هست سعی میکنم نرم ولی اگه نشد، سعی میکنم نگاهش نکنم کلا نادیده بگیرم ولی اون چند بار منو مخاطب حرفاش قرار داد و با من حرف زد. من جوابشو ندادم دختر داییم (زنش) دعوام کرد که زشته جواب سلامشو نمیدی مثلا بزرگ شدی و.. منم هیچی نگفتم. هر وقت باهام حرف میزنه خیلی حالم خراب میشه و استرس میگیرم.
همش با خودم میگم اون فقط یه ماجرای کوچیک بود‌ و‌ تموم شد رفت ولی...
جالب اینجاست که خودش دختر داره:) زن داره... چجوری میتونه؟
من اون لحظه که از خواب بیدار شدم ذهنم پیش هر کسی توی اون خونه رفت غیر از اون... شاید چون شب قبلش داشتم با خودم میگفتم وای چقدر آدم خوبیه.
- 💔
تجربه‌های مشترک
0 پسند

نظرات

2202 نظر
A
ناشناس
December 12, 2025 at 10:27 AM
موضوع این نیس که لزوما حواست به همون یه آدم باشه، این اتفاق تو هرموقعیت دیگم میتونه بیفته، صحبت با روانشناس و اینکه میتونی بهش بگی اینو برا مادرت تفهیم کنه، کمک میکنه مادرت هم بیشتر حواسشو جمع کنه، بعضی مامانا هنوز فک میکنن این اتفاقا حتما برا دخترایی میفته که خودشونم یه جای خاص، یا موقعیت خاص و بدی باشن و جدی نمیگیرن
0 پسند
A
ناشناس
December 12, 2025 at 10:25 AM
چقد لایک خورد😂
0 پسند
A
ناشناس
December 12, 2025 at 10:25 AM
یعنی همه شوهر خاله ها اینجورین؟😶
0 پسند
A
ناشناس
December 12, 2025 at 10:23 AM
سلام، ببین نمیدونم این نظرو میخونی یا نه، ولی خواستم بگم میدونم بعد اینجور اتفاقات آدم حتی از خودش خشمگین میشه که چرا اون لحظه بدنش.. فکرش.. قفل کرده و هیچ کاری نتونسته بکنه تا اون طرف بفهمه که اجازه نداره هرکاری دلش میخواد بکنه، و حساب کارشو پس بده
ولی تو هنوز17سالته و کلی قراره تو موقعیت های مختلف باشی که ممکنه بازم با اینجور آدمای مزخرف برخورد کنی، به نظرم ماها باید تو تربیت خونوادگی اینجور چیزارو یاد بگیریم ولی حالا که یاد نگرفتیم به نظرم از یه روانشناس چند جلسه برو پیشش جرات مندی رو تقویت کن، یا دفاع شخصیم میتونه بهت کمک کنه
این اتفاقی که تعریف کردی، چه اون آدم بوده باشه چه هرکسی دیگه، اجازه نداره دوباره جرات اینکارو بکنه و لازمه که روحیه تو قوی تر کنی
مردا خیلی موقع ها درک نمیکنن که ماها یه عمر جوری بزرگ شدیم که هرچی مطیع تر و ساکت تر باشیم دختر بهتری دیده میشیم و وقتیم که همچین چیزایی پیش میاد توقع دارن بهترین و بلند ترین "نه" زندگیمون رو بگیم، دریغ ازینکه همون مردا به عنوان همسر، پدر، برادر، هیچوقت تلاشی برا اینکه دختری قوی تر کنارشون باشه نکردن.
0 پسند
A
ناشناس
December 12, 2025 at 10:20 AM
خب ظاهرا دختر ی ادم متوهمه کلا حرفات تناقض داره قابل پذیرش نیست
0 پسند
E
ExpensiveID
December 12, 2025 at 10:14 AM
متاسفانه آدم های غلط چیزهای درست رو هم غلط جلوه دادن.
0 پسند
A
ناشناس
December 12, 2025 at 10:06 AM
هعیییی ب من ک تهمت نا روا زدی🤣
0 پسند
M
Mohamadrezaahmadiii1381
December 12, 2025 at 10:06 AM
دقیقا یکی از خصوصیات دین اینه که باید به توجه ب زمان ب روز بشه
0 پسند
A
ناشناس
December 12, 2025 at 10:02 AM
الهی بمیره
0 پسند
A
ناشناس
December 12, 2025 at 10:01 AM
😐😐😐😐😂😂😂😂😂😂😂😂
0 پسند

ثبت نظر شما