تجربه تعرض :
سلام. دخترم ۱۷ سالمه. تقریبا دو سال پیش بود موقع عید.
با خانواده مادریم عید دیدنی جمع شدیم خونه دختر داییم و شوهرش که یه دختر ۳ ساله دارن.
بعد شام من و نوه داییم موندیم اونجا.
مامان بابای من برگشتن خونه و ما تا ساعت دو نصفه شب با دختر دایی هام نشسته بودیم دور هم میگفتیمو می خندیدیم.
اینم بگم لباس من لباس کاملا عادی بود .
آخر شب بلند شدیم بخوابیم من و نوه داییم خواستیم بریم تو اتاق با بقیه خانوما بخوابیم شوهر دختر خالم بصورت کاملا داوطلبانه بدون این که از ما بپرسه قراره کجا بخوابیم جای مارو اتاق دخترش انداخت. و اینجوری شد که منو نوه داییم تو یه اتاق بودیم بقیه تو یه اتاق دیگه و مردا تو حال
دیگه ما خوابیدیمو.. حدودا ساعتای ۹ صبح در خواب و بیداری هی احساس میکردم یکی تو اتاق چرخ میزنه برای همین هی میرفتم زیر پتو...
تا این که بین خواب و بیداری بودم متوجه نمیشدم دقیق ولی احساس میکردم یکی داره هی بهم دست میزنه. فکر میکردم دارم خواب میبینم ولی آخرش دیگه به خودم اومدم فهمیدم یکی داره جاهایی که نبایدو لمس میکنه...
من نیمه خواب بودم اصلا مغزم فرمان نمیداد. انقدری ترسیدم که چشامو باز نکردم که بفهمه من بیدارم فقط یه تکونی خوردم که فکر کنه دارم بیدار میشم و بره بیرون. وقتی رفت، درو پشت سرش باز گذاشت تا دوباره برگرده. بلند شدم درو محکم کوبیدم بعد برگشتم سرجام رفتم کامل زیر پتو که قایم شم.
واقعا نمیدونستم چیکار کنم. هیچی به ذهنم نمیرسید. نوه داییمو بیدار کردم که پاشه بره بیرون ببینه کی بیرونه چون نمیدونستم دقیقا کار کیه.
اون بیدار شد تا داستان و شنید گفت کار شوهر دختر داییمه (شوهر خالش) تعریف کرد که اونم یه سری رفتار ها دیده ازش و یه سری لمس های بی مورد و الکی یا نگاه های بد.. حس میکرده یه چیزی هست ولی فکر میکرده داره اشتباه میکنه
لباس پوشیدیم رفتیم بیرون بهمون سلام داد ما نگاشم نکردیم رفتیم خونه بغلی اونجا که خونه عموم بود.
من انقدرررررررر اعصابم بهم ریخته بود هیچی از گلوم پایین نمیرفت فقط میخواستم برگردم خونه و برم پیش مامان و بابام. میخواستم زنگ بزنم به بابام بگم فقط بیاد دنبالم ولی نمیشد.
چند ساعت بعد منو برگردوندن خونه خودمون.
چند ماه بعدش، اینو برای مامانم تعریف کردم. تنها ریکشن مامانم این بود که: مطمئنی؟ آخه طرف خیلی آدم خوبیه خیلی سربهزیره خیلی فلانه مذهبیه شاید خواب دیدی. (طرف ازیناس که تو محرم نذری میده و خیلی مذهبیه 😂)
و با این که من به مامانم موضوعو گفته بودم چند ماه بعد این ماجرا نه تنها رابطه ما با اونا قطع نشد بلکه ما یه مسافرت هم با این خانواده رفتیم (و منو بزور بردن)
بعدش دیگه خودم سعی کردم خونه هر کسی شبو نمونم و هر جایی نرم
ازونموقع به بعد همش کابوس میدیدم راجب همچین موضوعی. بعد از اونم نگاهم به همه تغییر کرد. به همه مردا.
و این که هر وقت جایی میریم که اونم هست سعی میکنم نرم ولی اگه نشد، سعی میکنم نگاهش نکنم کلا نادیده بگیرم ولی اون چند بار منو مخاطب حرفاش قرار داد و با من حرف زد. من جوابشو ندادم دختر داییم (زنش) دعوام کرد که زشته جواب سلامشو نمیدی مثلا بزرگ شدی و.. منم هیچی نگفتم. هر وقت باهام حرف میزنه خیلی حالم خراب میشه و استرس میگیرم.
همش با خودم میگم اون فقط یه ماجرای کوچیک بود و تموم شد رفت ولی...
جالب اینجاست که خودش دختر داره:) زن داره... چجوری میتونه؟
من اون لحظه که از خواب بیدار شدم ذهنم پیش هر کسی توی اون خونه رفت غیر از اون... شاید چون شب قبلش داشتم با خودم میگفتم وای چقدر آدم خوبیه.
- 💔
سلام. دخترم ۱۷ سالمه. تقریبا دو سال پیش بود موقع عید.
با خانواده مادریم عید دیدنی جمع شدیم خونه دختر داییم و شوهرش که یه دختر ۳ ساله دارن.
بعد شام من و نوه داییم موندیم اونجا.
مامان بابای من برگشتن خونه و ما تا ساعت دو نصفه شب با دختر دایی هام نشسته بودیم دور هم میگفتیمو می خندیدیم.
اینم بگم لباس من لباس کاملا عادی بود .
آخر شب بلند شدیم بخوابیم من و نوه داییم خواستیم بریم تو اتاق با بقیه خانوما بخوابیم شوهر دختر خالم بصورت کاملا داوطلبانه بدون این که از ما بپرسه قراره کجا بخوابیم جای مارو اتاق دخترش انداخت. و اینجوری شد که منو نوه داییم تو یه اتاق بودیم بقیه تو یه اتاق دیگه و مردا تو حال
دیگه ما خوابیدیمو.. حدودا ساعتای ۹ صبح در خواب و بیداری هی احساس میکردم یکی تو اتاق چرخ میزنه برای همین هی میرفتم زیر پتو...
تا این که بین خواب و بیداری بودم متوجه نمیشدم دقیق ولی احساس میکردم یکی داره هی بهم دست میزنه. فکر میکردم دارم خواب میبینم ولی آخرش دیگه به خودم اومدم فهمیدم یکی داره جاهایی که نبایدو لمس میکنه...
من نیمه خواب بودم اصلا مغزم فرمان نمیداد. انقدری ترسیدم که چشامو باز نکردم که بفهمه من بیدارم فقط یه تکونی خوردم که فکر کنه دارم بیدار میشم و بره بیرون. وقتی رفت، درو پشت سرش باز گذاشت تا دوباره برگرده. بلند شدم درو محکم کوبیدم بعد برگشتم سرجام رفتم کامل زیر پتو که قایم شم.
واقعا نمیدونستم چیکار کنم. هیچی به ذهنم نمیرسید. نوه داییمو بیدار کردم که پاشه بره بیرون ببینه کی بیرونه چون نمیدونستم دقیقا کار کیه.
اون بیدار شد تا داستان و شنید گفت کار شوهر دختر داییمه (شوهر خالش) تعریف کرد که اونم یه سری رفتار ها دیده ازش و یه سری لمس های بی مورد و الکی یا نگاه های بد.. حس میکرده یه چیزی هست ولی فکر میکرده داره اشتباه میکنه
لباس پوشیدیم رفتیم بیرون بهمون سلام داد ما نگاشم نکردیم رفتیم خونه بغلی اونجا که خونه عموم بود.
من انقدرررررررر اعصابم بهم ریخته بود هیچی از گلوم پایین نمیرفت فقط میخواستم برگردم خونه و برم پیش مامان و بابام. میخواستم زنگ بزنم به بابام بگم فقط بیاد دنبالم ولی نمیشد.
چند ساعت بعد منو برگردوندن خونه خودمون.
چند ماه بعدش، اینو برای مامانم تعریف کردم. تنها ریکشن مامانم این بود که: مطمئنی؟ آخه طرف خیلی آدم خوبیه خیلی سربهزیره خیلی فلانه مذهبیه شاید خواب دیدی. (طرف ازیناس که تو محرم نذری میده و خیلی مذهبیه 😂)
و با این که من به مامانم موضوعو گفته بودم چند ماه بعد این ماجرا نه تنها رابطه ما با اونا قطع نشد بلکه ما یه مسافرت هم با این خانواده رفتیم (و منو بزور بردن)
بعدش دیگه خودم سعی کردم خونه هر کسی شبو نمونم و هر جایی نرم
ازونموقع به بعد همش کابوس میدیدم راجب همچین موضوعی. بعد از اونم نگاهم به همه تغییر کرد. به همه مردا.
و این که هر وقت جایی میریم که اونم هست سعی میکنم نرم ولی اگه نشد، سعی میکنم نگاهش نکنم کلا نادیده بگیرم ولی اون چند بار منو مخاطب حرفاش قرار داد و با من حرف زد. من جوابشو ندادم دختر داییم (زنش) دعوام کرد که زشته جواب سلامشو نمیدی مثلا بزرگ شدی و.. منم هیچی نگفتم. هر وقت باهام حرف میزنه خیلی حالم خراب میشه و استرس میگیرم.
همش با خودم میگم اون فقط یه ماجرای کوچیک بود و تموم شد رفت ولی...
جالب اینجاست که خودش دختر داره:) زن داره... چجوری میتونه؟
من اون لحظه که از خواب بیدار شدم ذهنم پیش هر کسی توی اون خونه رفت غیر از اون... شاید چون شب قبلش داشتم با خودم میگفتم وای چقدر آدم خوبیه.
- 💔
تجربههای مشترک
0
پسند
نظرات
2202 نظر.
❇️ وقتی حرفی از دهانت بیرون میآید،
در واقع موجی از انرژی به هستی میفرستی
اما فقط آن گفتارهایی که در هماهنگی با نیت پاک و فرکانس الهی باشند، به سطح بالاتر از جهان راه پیدا میکنند
🚩 کائنات به هر حرفی پاسخ نمیدهد.
بلکه فقط به کلامهایی اجازهی تأثیر میدهد
که از نیتِ صادق، نَفَسِ آرام و قلبِ بیکینه برخاسته باشند
🚩 وقتی از درونِ نور سخن میگویی،
واژههایت حامل اجازهی الهی میشوند؛
درهای نامرئی گشوده میگردند،
موانع نرم میشوند، و انرژیها همسو با نیتت حرکت میکنند
🚩 اما وقتی کلام آلوده به قضاوت، ترس یا خودخواهی باشد،
جهان سکوت میکند.
انگار پروردگار اجازهی عبور به آن ارتعاش را نمیدهد
چون «اذن رحمان» فقط به کلامی داده میشود که در مسیر صواب باشد
🚩 از امروز قبل از حرف زدن بپرس:
«آیا این کلمه از نور میآید یا از سایه؟»
🚩 چون در جهان متافیزیکی،
هر واژه یک اجازهنامهی انرژیایی دارد
و فقط کلامی که از حقیقت برخیزد،
مورد تأیید کائنات و خالق است
🚩 سخن درست، صدای تو نیست؛
بازتاب نیتِ خدا در درون توست
هیچکس سخن نمیگوید، مگر آنکه خدا اجازه دهد و سخنِ درست بگوید
🚩 قانون انرژیِ گفتار در تمام ابعاد هستی پابرجاست
سر یه آدم دیگه تلافی میکنیم🤦♀
من سعی میکنم تا چیزی بهم ثابت نشده انگی به کسی نزنم
نخبه هایی که شما عرض میکنید میرن آمریکا همون پزشک و مهندس هایی هستن که خودشون وارد میکنن با رشته زیست فناوری که سه نفر برتر از تجربی با ریاضی وارد میشن(جالب اینجاست که نه میدونین کدوم رشته و چرا این رشته هارو میگیرن البته مشخصه از لبو دهن بودن شما بلعیده که بدونید چرا فقط میدونید که میرن)
این رشته هارو میگیرن که لازم به دوباره رشته گیری همون رشته های پزشکی و پرستاری و مهندسی نباشه( علت اینکه چرا این رشته هارو بیشتر میگیرن دارم توضیح میدم که واق واق نکنی الکی)
میان خودشون چه رشته های بیشتر میگیرن؟ نخبه های خودشون چه رشته ای میرن؟اینو برو سرچ کن بخون بعد میفهمی منظورم چیه
البته اگه بالا بیاره
قدر نخبه هارو میدونن؟ عزیزم همه کشور ها به فکر منافع خودشونن
به فکرشونن؟ یک درصد بیاد جنگ بیولوژیکی بشه همه رو برمیگردند میگن شما از این کشور نیستید اگه تابعیت نداشته باشه طرف
اینارو میگم برا تو که بدونی هیچ کشوری برات تره خورد نمیکنه فقط تو فکر استفاده هست
حالا همین کشور ما هم که بلد نیست استفاده کنه
تو فکر چی هستیم ما؟ آفرین نفت
قدرت وزیر نیرو با کشاورزی بیا مقایسه کن
اینجا هر کسی به مقام درس خونده خاصی و چند سال درس بخونه بهش میگن دکتر
حتی پرستاری که میتونه بره داخل رشته های دیگه دکتری بخونه بعدا بهش میگن دکتر PhD
بعدش شما میای میگی کسی که پای سیستم و بازی هست باید بهش بگیم دکتر؟ یا رییسجمهور عزیز به جای اینکه تو اتاق جراحی باشه با دلیل اینکه چیزی نمیدونه بگیم دکتر؟یا روحانی رو بیام بگم دکتر؟
تحقیق روی چیزی که قابل اندازه گیری و متغیر معلومی نداشته باشه انجام نمیدن منگل( البته درس نخوندی عجیب نیست)
همین چیز هایی که میگی یا شنیدی
یا تو اکسپلور دیدی
یا بهترین حالت که اصلا فکر نمیکنم دیدی
والا با بعضیا رو کلمه حرف میزنی میگن شما پسرا هولید و فلان.......