من بعد زایمان یکسره داشتم اشک میریختم. تقریبا بیست روز همینطور بودم. هم خودم مریض و بیحال بودم هم رفته بودم تو اتاق تاریک بدون چراغ. بچه هم فقط برای شیر دادن بغل میکردم. روز بیستم همسرم به زور منو برد بیرون تو ماشین نشستیم و رفت برام پفک خربد. نمی دونم شوری پفک فشارم رو برد بالا یا چی شد که حس کردم حالم خوبه. بعد از اون روز به مرور بهتر شدم. میدونم خنده داره ولی من با پفک خوب شدم.

پس باید هرچی تا الان بودی رو ببوسی بزاری کنار.
مسیرو اشتباه رفتی باید مناسب با شرایطی که هستی رفتار کنی

شوهرم ک وابسته ی خانوادشه تو این مواقع همیشه طرف اوناس😁

خیلی بهشون رو دادی.
باید بگی شوهرا برینه بهشون تا خفه بشن

من زایمان کردم حدود دوسال افسردگی داشتم به حدی که میخاستم بعد ده روز ک‌مامانم از پیشم رف
خودکشی کنم‌نمدونستم با خودم و بچه چیکار کنم چون گفتم‌اینهمه مسئولیت رو‌دوشمه و. دارم زیر بارش له میشم سنی نداشتم ۲۲ سالم بود😢

فقط کارم گریه کردن بود
شکر خدا شوهرم و مامانم کمکم‌کردن بچه رو نگه میداشتن من با دوستام میرفتم‌بیرون یه بارم رفتم عروسی 😂
خیلی خوش گذشت
شکر خدا بعد دوسال بهتر شدم و خودم‌و‌کشیدم بیرون از منجلابش 😍

الان دخترم چهارسالشه عشق منه

سلام عزیزم. منم مادرم که می امد ،بدشون میومد . وقتی چیزی میخوردم مادرشوهرم میگفت کم بخور 😐😁 وقتی بچه رو به سختی میخوابوندم . می امد نمیگذاشت یذره بخوابم. وقتی پسرم بیدار میشد میرفت خونش.

خب خدا رو شکررررر سلامت باشید هر دو❤️

عزیزم .هر سختی بود بالاخره بچه بزرگ میشه .ولی بنظرم کسی که بچه کوچک داره حتما به کمک نیاز داره .

پس درکی نداری
فقط یه دیدی نسبت به اون اتفاق داری

ب اندازه ایی ک از تجربه های بقیه دیدم و فشارشو حس و درک کردم